بیداری چشم های سرکش، باریکه های نوری که مثل تیر بر کالبدش
بیداری چشمهای سرکش، باریکههای نوری که مثل تیر بر کالبدش مینشستند و جسمی متخلخل در آسمان هفتم که با ثبات تمام میتابید، باعث میشد خیال شب او را بیتابتر از ثانیهٔ پیش کند. مطمئن بود حتی اگر زیر تختش را هم بگردد، او را پیدا نخواهد کرد.
نفهمید کی خوابش برد؟! کجاست او؟! و چه میکند؟!
یعنی همهچیز را از دست داد؟! امکان نداشت!
با قلبی که وحشیانه در سینهاش میتپید، به سمت پنجره رفت تا بفهمد چشمانش قرار است پیشکش چه منظرهای شود.
خودش بود! درختها برای آن شبِ بخصوص هنوز بیدار بودند و چمنها با آواز ملایم باد، دست در دست هم میرقصیدند؛ شبنمها، لباس گلها را درخشانتر از همیشه کرده بودند و پروانهها زرق و برق شبانه را به میهمانها تعارف میکردند. و آسمان! گویی از شوق حضور او اشک ریخته بود و بر لباس تیرهاش ریخته بود...
+ صورتت از همیشه زیباتر است آسمان!
آسمان چشمانش را بست و تمام این میهمانی خاص را به خورد روحش داد. این شبنشینی برایش گویاتر از چشمها، صادقتر از لبخندها و زندهتر از آدمها بود. شب را با هیچچیز معاوضه نمیکرد. بار اولش نبود که چنین بیتاب شب میشد. [این هم انگیزهایست برای هرشب بیدار ماندن درختان به بهانهٔ متفاوت بودن آن شب!]...
مثل هرشب زیر لب گفت: مطلقترین من! [ماه] من! فردا هم بیا تا زنده بمانم...
- ماه مشکی، آغاز تلاطم نور من
نفهمید کی خوابش برد؟! کجاست او؟! و چه میکند؟!
یعنی همهچیز را از دست داد؟! امکان نداشت!
با قلبی که وحشیانه در سینهاش میتپید، به سمت پنجره رفت تا بفهمد چشمانش قرار است پیشکش چه منظرهای شود.
خودش بود! درختها برای آن شبِ بخصوص هنوز بیدار بودند و چمنها با آواز ملایم باد، دست در دست هم میرقصیدند؛ شبنمها، لباس گلها را درخشانتر از همیشه کرده بودند و پروانهها زرق و برق شبانه را به میهمانها تعارف میکردند. و آسمان! گویی از شوق حضور او اشک ریخته بود و بر لباس تیرهاش ریخته بود...
+ صورتت از همیشه زیباتر است آسمان!
آسمان چشمانش را بست و تمام این میهمانی خاص را به خورد روحش داد. این شبنشینی برایش گویاتر از چشمها، صادقتر از لبخندها و زندهتر از آدمها بود. شب را با هیچچیز معاوضه نمیکرد. بار اولش نبود که چنین بیتاب شب میشد. [این هم انگیزهایست برای هرشب بیدار ماندن درختان به بهانهٔ متفاوت بودن آن شب!]...
مثل هرشب زیر لب گفت: مطلقترین من! [ماه] من! فردا هم بیا تا زنده بمانم...
- ماه مشکی، آغاز تلاطم نور من
۱۸.۳k
۰۸ اسفند ۱۴۰۰