"Paradise in your hug"
"part 15"
با دایجونگ آروم از در اتاقش بیرون اومدیم از پله ها رفتیم پایین و چتر رو از کنار جاکفشی برداشتیم
در خونه رو باز کردیم و زدیم بیرون
&ا.ت میبینی چه بارونیه؟!
+آره خیلی شدیده
با خنده دست دایجونگ رو کشیدم و آوردمش وسط حیاط
همدیگه رو دنبال میکردیم و از ته دل میخندیدیم
دایجونگ خیلی حواسش به خواهر کوچولوش بود
چون من یه آدم خیلی آسیب پذیرم
*زمان حال (داخل کافه نزدیک خونه ا.ت)
*از زبان ا.ت
با شنیده شدن فامیلم به خودم اومدم
کی منو خانم پارک صدا کرد
سرمو برگردوندم و با استاد کیم مواجه شدم
_اوه خانم پارک....شما اینجا چیکار میکنید
دستپاچه شدم و از جام بلند شدم
+استاد کیم...سلام...شما اینجا چیکار میکنید
_مثل همیشه اومدم قهوه بخورم
+مثل همیشه؟!...من همیشه میام اینجا ولی تاحالا ندیدمتون
_آها درسته...چون چندسالی هست که کره نبودم...میتونم بشینم؟!
+اوه ببخشید...بله بفرمایید
نشستم روی صندلی که استاد کیم صندلیِ رو به رو مو کشید و نشست
_آره داشتم میگفتم...به یاد یه دوست قدیمی گاهی اوقات به اینجا سر میزنم
+جالبه...پس از دوستتون دورین
_انقدر دور که باید توی آسمون دنبالش بگردم جای زمین
سرشو انداخت پایین
متوجه شدم که دوستش فوت کرده
+متاسفم
بعد از حرفم گارسون اومد سر میز و گفت
" آقای کیم...خوشحالم میبینمتون
_ اوه سلام
"خب چی میل دارین
_مث همیشه...یادت که نرفته؟!
"نه آقا
گارسون رفت
استاد سوالی به لپ تاپم نگاه کرد و گفت
_اگه درست حدس بزنم داری روی پروژه من کار میکنی
+بله درسته...آخه هفته دیگه باید تحویلتون بدم
_هوم درسته...جای خوبیم برای نوشتنش پیدا کردی...اونم کافه به این ساکتی
ببخشید بچه ها مشکل برام پیش اومده بود
با دایجونگ آروم از در اتاقش بیرون اومدیم از پله ها رفتیم پایین و چتر رو از کنار جاکفشی برداشتیم
در خونه رو باز کردیم و زدیم بیرون
&ا.ت میبینی چه بارونیه؟!
+آره خیلی شدیده
با خنده دست دایجونگ رو کشیدم و آوردمش وسط حیاط
همدیگه رو دنبال میکردیم و از ته دل میخندیدیم
دایجونگ خیلی حواسش به خواهر کوچولوش بود
چون من یه آدم خیلی آسیب پذیرم
*زمان حال (داخل کافه نزدیک خونه ا.ت)
*از زبان ا.ت
با شنیده شدن فامیلم به خودم اومدم
کی منو خانم پارک صدا کرد
سرمو برگردوندم و با استاد کیم مواجه شدم
_اوه خانم پارک....شما اینجا چیکار میکنید
دستپاچه شدم و از جام بلند شدم
+استاد کیم...سلام...شما اینجا چیکار میکنید
_مثل همیشه اومدم قهوه بخورم
+مثل همیشه؟!...من همیشه میام اینجا ولی تاحالا ندیدمتون
_آها درسته...چون چندسالی هست که کره نبودم...میتونم بشینم؟!
+اوه ببخشید...بله بفرمایید
نشستم روی صندلی که استاد کیم صندلیِ رو به رو مو کشید و نشست
_آره داشتم میگفتم...به یاد یه دوست قدیمی گاهی اوقات به اینجا سر میزنم
+جالبه...پس از دوستتون دورین
_انقدر دور که باید توی آسمون دنبالش بگردم جای زمین
سرشو انداخت پایین
متوجه شدم که دوستش فوت کرده
+متاسفم
بعد از حرفم گارسون اومد سر میز و گفت
" آقای کیم...خوشحالم میبینمتون
_ اوه سلام
"خب چی میل دارین
_مث همیشه...یادت که نرفته؟!
"نه آقا
گارسون رفت
استاد سوالی به لپ تاپم نگاه کرد و گفت
_اگه درست حدس بزنم داری روی پروژه من کار میکنی
+بله درسته...آخه هفته دیگه باید تحویلتون بدم
_هوم درسته...جای خوبیم برای نوشتنش پیدا کردی...اونم کافه به این ساکتی
ببخشید بچه ها مشکل برام پیش اومده بود
۲.۴k
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.