نجوای عشق پارت ۸۸
یکی اومد بالا سرم (وایی ازرائیل😢😢😢😂😂😂😂جان جدت بزار برگردم😂) یکم اشکامو پاک کردم دیدم جونگ کوکه (توهم بوده) نشست جلوم بعد دستشو نزدیک صورتم کرد و اشکامو پاک کرد کوک:گفتی برمیگردی من:اوهوم کوک:اینم قول بده که برگردی من:قول میدم برگردم تو فقط تحمل کن فقط یه ماه دیگه کوک:من همین الانشم دارم از دوریت دق میکنم بعد اومد نزدیک صورتم خواست لباشو بزاره رو لبام(گوشی زنگ خورد😐😂😂😂نه شوخی بود) که کلا رفت من:جونگ کوک کجا رفتی 😢 دوباره گریه کردم از اون طرفم صدا گریه جونگ کوک به گوشم میخورد دیوونه میشدم نباید خوابم میبرد چون اگه خوابم میبرد دیگه نمی تونستم برگردم پس پاشدم راه رفتم
از زبون جونگ کوک
از خواب پریدم صبح بود و نایکا هنوز هم بیهوش بود انقدر دیشب گریه کردم دیگه گریم نمیومد کله اشکام نمیومد خشک شدن
دو ماه بعد
دو ماهه که نایکا بهوش نیومده دوماهه هنوز دو ماه یهو گوشیم زنگ خورد تهیونگ بود صدام جوری بود که انگار مرده بودم
من:الو چیه
تهیونگ:سلام جونگ کوک
من:تهیونگ زود کارتو بگو اعصابم خورده
تهیونگ:خیله خوب میگم رزی هی داره بهونه میگیره چیکارش کنم
من:من چه میدونم چیه میخواد بیاد خونه ما
تهیونگ:آره
من:بهش بگو نایکا و جونگ کوک رفتن شهر دیگه
تهیونگ:خیله خوب
من:آره بعد قطع کردم و سرمو گذاشتم رو تخت روی دست نایکا انگار تب داشتم بعد دوباره خوابم برد
از زبون نایکا
میخواستم برگردم پس هی زور میزدم (سفته نه😐😂😂😂) من:میخوام برگردم یه داد زدم من:میییییخخخخخخووووااااااممممممم ببببررررگگگگگرررردددددممممم بعد چند دقیقه همه جا تاریک شد کوک:تو وقتت تموم شد گفتی برمیگردی آره من:چرا من دارم برمیگردم کوک:برمیگردی من:آره کوک:نمیخوام برگردی من:جونگ کوک خر نشو کوک:مگه نگفتی دو ماه من:میمیری صبر کنی بعد رفتم همه جا سیاه شد کوک:برات متاسفم میخواستم برم دنبالش ولی انگار یه چیزی منو میکشید عقب من:نه جونگ کوک الان دوماه من میتونم برگردم نرو خواهش میکنم😢😭😭 کوک:دیگه دوست ندارم من:نه جونگ کوک 😭😭😭
از زبون جونگ کوک
همینجوری بودم که نایکا منو صدا زد نایکا:جونگ کوک نه جونگ کوک من:نایکا من اینجام عشقم من اینجام یهو چشماشو باز کرد نفس نفس میزد و اشک از چشماش میومد نایکا:ججججونگ کوک من:عشقم آروم باش چیزی نیست من اینجام گریم گرفت نایکا:جججونگ کوک تتتو بببه من گگگفتی دددوسم نننداری من:نه نه عشقم من دوست دارم خیلیم دوست دارم اون جونگ کوکی که دیدی غلط کرده گفته من عاشقم نایکا آروم باش نفس عمیق بکش یه نفس عمیق کشید بعد آروم شد بعد گرفتم بغلش کردم اونم بغلم کرد من:عشقم تو بلخره برگشتی نایکا:گفتم برمیگردم من:خیلی دوست دارم نایکا:منم دوست دارم بعد از تو بغلش اومدم بیرون
از زبون جونگ کوک
از خواب پریدم صبح بود و نایکا هنوز هم بیهوش بود انقدر دیشب گریه کردم دیگه گریم نمیومد کله اشکام نمیومد خشک شدن
دو ماه بعد
دو ماهه که نایکا بهوش نیومده دوماهه هنوز دو ماه یهو گوشیم زنگ خورد تهیونگ بود صدام جوری بود که انگار مرده بودم
من:الو چیه
تهیونگ:سلام جونگ کوک
من:تهیونگ زود کارتو بگو اعصابم خورده
تهیونگ:خیله خوب میگم رزی هی داره بهونه میگیره چیکارش کنم
من:من چه میدونم چیه میخواد بیاد خونه ما
تهیونگ:آره
من:بهش بگو نایکا و جونگ کوک رفتن شهر دیگه
تهیونگ:خیله خوب
من:آره بعد قطع کردم و سرمو گذاشتم رو تخت روی دست نایکا انگار تب داشتم بعد دوباره خوابم برد
از زبون نایکا
میخواستم برگردم پس هی زور میزدم (سفته نه😐😂😂😂) من:میخوام برگردم یه داد زدم من:میییییخخخخخخووووااااااممممممم ببببررررگگگگگرررردددددممممم بعد چند دقیقه همه جا تاریک شد کوک:تو وقتت تموم شد گفتی برمیگردی آره من:چرا من دارم برمیگردم کوک:برمیگردی من:آره کوک:نمیخوام برگردی من:جونگ کوک خر نشو کوک:مگه نگفتی دو ماه من:میمیری صبر کنی بعد رفتم همه جا سیاه شد کوک:برات متاسفم میخواستم برم دنبالش ولی انگار یه چیزی منو میکشید عقب من:نه جونگ کوک الان دوماه من میتونم برگردم نرو خواهش میکنم😢😭😭 کوک:دیگه دوست ندارم من:نه جونگ کوک 😭😭😭
از زبون جونگ کوک
همینجوری بودم که نایکا منو صدا زد نایکا:جونگ کوک نه جونگ کوک من:نایکا من اینجام عشقم من اینجام یهو چشماشو باز کرد نفس نفس میزد و اشک از چشماش میومد نایکا:ججججونگ کوک من:عشقم آروم باش چیزی نیست من اینجام گریم گرفت نایکا:جججونگ کوک تتتو بببه من گگگفتی دددوسم نننداری من:نه نه عشقم من دوست دارم خیلیم دوست دارم اون جونگ کوکی که دیدی غلط کرده گفته من عاشقم نایکا آروم باش نفس عمیق بکش یه نفس عمیق کشید بعد آروم شد بعد گرفتم بغلش کردم اونم بغلم کرد من:عشقم تو بلخره برگشتی نایکا:گفتم برمیگردم من:خیلی دوست دارم نایکا:منم دوست دارم بعد از تو بغلش اومدم بیرون
۲۵.۴k
۲۹ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.