مثل سیگارترین لحظهءِ بی همنفسی
مثل سیگارترین لحظهءِ بی همنفسی
مثل دیوارترین خاطره پژواکم کن
قطره اشکی بچکان گونهءِ گُل خشک شده ست
لقمهای اَبر از اندازهءِ دریا کم کن
افتضاحم،تَنِشَم، مثل دو شب مانده به عید
مثل دستان پدر در افق فقر و سکوت
مثل تُنگٍ عطشِ ماهی و اعصابِ سگی
مثل خمیازهء مادر وسطِ سیب و سقوط
نفس از دورترین مَنفذِ دنیا که رسید
مرگ از آغاز خودت هم به تو نزدیک تر است
تویِ دالانِ رسیدن به چه میپیچی باز
راه برگشتنت از رفت که باریک تر است
مثل دیوارترین خاطره پژواکم کن
قطره اشکی بچکان گونهءِ گُل خشک شده ست
لقمهای اَبر از اندازهءِ دریا کم کن
افتضاحم،تَنِشَم، مثل دو شب مانده به عید
مثل دستان پدر در افق فقر و سکوت
مثل تُنگٍ عطشِ ماهی و اعصابِ سگی
مثل خمیازهء مادر وسطِ سیب و سقوط
نفس از دورترین مَنفذِ دنیا که رسید
مرگ از آغاز خودت هم به تو نزدیک تر است
تویِ دالانِ رسیدن به چه میپیچی باز
راه برگشتنت از رفت که باریک تر است
۲.۳k
۲۸ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.