برگ درختی بر چشمه ای آب افتاد
برگ درختی بر چشمهای آب افتاد
گفتاای رفیقم وداع در سفر هستم
چشمه آات پر آب میروم بسوی سرنوشتم
چشمه آب با چشمان پر آب گفتای رفیق
افتادی از شاخه سایه آات بر سرم زیبا بود
سایه آات گسترده باد خدا نگهدارت
برگ بر روی آب دستی تکان میداد و میرفت
چشمه آبهای زلالش میجوشیدند و در پی برگ میرفتند —
گفتاای رفیقم وداع در سفر هستم
چشمه آات پر آب میروم بسوی سرنوشتم
چشمه آب با چشمان پر آب گفتای رفیق
افتادی از شاخه سایه آات بر سرم زیبا بود
سایه آات گسترده باد خدا نگهدارت
برگ بر روی آب دستی تکان میداد و میرفت
چشمه آبهای زلالش میجوشیدند و در پی برگ میرفتند —
۲۴۶
۲۴ اسفند ۱۳۹۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.