شرکت اقای کیم...
#شرکت_اقای_کیم
#part12
"ویو ات"
رسیدم به بیمارستان از ماشین پیاده شدم... اقای کیم زود تر از من رسیده بود...در و باز کردم و رفتم تو...دیدم اقای کیم داشت یه برگه ای رو امضا میکرد...پس هنوز عملش نکردن
رفتم سمتش
ات:اقای کیم؟چیشد؟جونگ کوک کجاست؟
اقای کیم خودکار و گذاشت روی برگه و اومد سمت من
نامجون:اینقدر باهاش صمیمی ای که به اسم صداش میکنی؟
ات:معذرت میخوام...
نامجون:جونگ کوک الان توی اتاق عمله...ظاهرا تصادف شدیدی کرده..و کلی خون ازش رفته...ولی دکترش گفت که نباید زیاد نگرانش باشیم و با این عمل وضعیتش بهتر میشه...بعد از یک هفته هم مرخص میشه...البته اگر حالش بهتر بشه...و گفتش که عملش خیلی خطرناکه و احتمالش هست که فلج بشه...ولی جراح های خیلی خوبی عملش میکنند و جای نگرانی نیست...
ات:چ..چی؟فلج بشه؟بعد نباید نگرانش باشیم؟
نامجون:بلاخره...من توی شرکت کار زیاد دارم...باید برم...ولی تو توی بیمارستان بمون و وقتی عملش تموم شد خبرم کن
ات:میخواین برین؟
نامجون:نفهمیدی چی گفتم؟
ات:چرا...ببخشید...
و از بیمارستان رفت بیرون
یعنی شرکتش از برادرش مهم تره؟
یعنی انقدر کوک براش بی ارزشه؟
حتی نگرانشم نبود!
روی صندلی بیمارستان نشستم و منتظر موندم تا عملش تموم بشه...اگ فلج بشه چی؟اصن اگه زنده از اتاق عمل نیاد بیرون چی؟
چی داری میگی ات؟نفهمیدی اقای کیم چی گفت؟جراح های خوبی دارن عملش میکنن...انقدر نگران نباش!اصن تو چرا نگرانی؟مگه اون چیکارته؟اصن فلج بشه...به تو چه ربطی دارع؟
خماریییییی🙃❤
ببخشید این چند روز دیر به دیر پارت میزارم...امتحانام شروع شده...باید بخونم...درسامم خیلیییی سنگینه...ولی سعیم و میکنم که به دوتاش برسم...
ممنونم از همتون...
دوستون دارممم...♡
#part12
"ویو ات"
رسیدم به بیمارستان از ماشین پیاده شدم... اقای کیم زود تر از من رسیده بود...در و باز کردم و رفتم تو...دیدم اقای کیم داشت یه برگه ای رو امضا میکرد...پس هنوز عملش نکردن
رفتم سمتش
ات:اقای کیم؟چیشد؟جونگ کوک کجاست؟
اقای کیم خودکار و گذاشت روی برگه و اومد سمت من
نامجون:اینقدر باهاش صمیمی ای که به اسم صداش میکنی؟
ات:معذرت میخوام...
نامجون:جونگ کوک الان توی اتاق عمله...ظاهرا تصادف شدیدی کرده..و کلی خون ازش رفته...ولی دکترش گفت که نباید زیاد نگرانش باشیم و با این عمل وضعیتش بهتر میشه...بعد از یک هفته هم مرخص میشه...البته اگر حالش بهتر بشه...و گفتش که عملش خیلی خطرناکه و احتمالش هست که فلج بشه...ولی جراح های خیلی خوبی عملش میکنند و جای نگرانی نیست...
ات:چ..چی؟فلج بشه؟بعد نباید نگرانش باشیم؟
نامجون:بلاخره...من توی شرکت کار زیاد دارم...باید برم...ولی تو توی بیمارستان بمون و وقتی عملش تموم شد خبرم کن
ات:میخواین برین؟
نامجون:نفهمیدی چی گفتم؟
ات:چرا...ببخشید...
و از بیمارستان رفت بیرون
یعنی شرکتش از برادرش مهم تره؟
یعنی انقدر کوک براش بی ارزشه؟
حتی نگرانشم نبود!
روی صندلی بیمارستان نشستم و منتظر موندم تا عملش تموم بشه...اگ فلج بشه چی؟اصن اگه زنده از اتاق عمل نیاد بیرون چی؟
چی داری میگی ات؟نفهمیدی اقای کیم چی گفت؟جراح های خوبی دارن عملش میکنن...انقدر نگران نباش!اصن تو چرا نگرانی؟مگه اون چیکارته؟اصن فلج بشه...به تو چه ربطی دارع؟
خماریییییی🙃❤
ببخشید این چند روز دیر به دیر پارت میزارم...امتحانام شروع شده...باید بخونم...درسامم خیلیییی سنگینه...ولی سعیم و میکنم که به دوتاش برسم...
ممنونم از همتون...
دوستون دارممم...♡
۷.۶k
۱۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.