حوس عشق پارت ۶۷
بعد اینکه از تو بغلش اومدم بیرون داشتم گریه میکردم از خوشحالی بود کوک:میرا گریه نکن من:از خوشحالیه بعد اشکامو پاک کرد بعد لباشو گذاشت رو لبام یه مک کوچولو زد بعد همه ی لابه لای گلا یه چیزی اومد بالا کرم شب تاب من:وایی چه قشنگه حالا بیا و بگیرشون(برو بگیرشون😂😂) کوک:میخوای بگیریشون من:آره ولی تلاشم بیهودس کوک:ببینیم بچه ها همه:اومدیم جونگ کوک کتشو در آورد انداخت اونور(کتت کثیف میشه😐😂😂 من اون کت و برات خریدم بیشعور😐😂😂😂😂😝 شوخیدم😐😂) حالا برو اونور بیا اینور تا بتونه یدونه بگیری من به یکی برخوردم داشتم میرفتم یهو تهیونگ پرید در رفت زدم تو بازوش تهیونگ:آییی چته من:اگه نمیپریدی گرفته بودمش😐 کوک:بچه ها شما ها برید منو میرا همینجا میمونیم فعلا همه:باشه همه رفتن ما موندیم دوباره رفتم سمت یکی این دفع گرفتمش تو دستم رفتم سمت جونگ کوک من:گرفتم رفتم سمت جونگ کوک گرفتم سمتش رفت عقب کوک:ببرش عقب لطفا من:چرا میترسی کوک:کی چی من هرهر عمرا من:عه پس بگیرش کوک:نه ممنون من:میگم بگیرش کوک:نه اصلا بعد رفتم جلو رفت عقب همون موقع در رفت منم دوییدم دنبالش کوک:میراا سمت من نیارش من:قبول کن ازش میترسی کوک:آره میترسم من:ولی من ول نمیکنم سرعتمو زیاد کردم کرم شب تابو ول کردم برگشت طرفم دستاشو باز کرد رفتم تو بغلش یه دور چرخوندم بعد خوابوندم همونجوری رو زمین اون افتاد روم بعد یکم فاصله گرفت دو تا دستامو گرفت گذاشت کنار سرم انگوشتاشم لای انگوشتام چفت کرد کوک:خیلی دوست دارم من:منم دوست دارم رفت سمت گردنم و گردنمو میبوسید کوک:آه عطرت بعد اومد سمت لبام و لباشو گذاشت رو لبام و لبامو وحشیانه مک میزد و میخورد
۴۵.۹k
۱۹ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.