تو نیستی و من حالا
تو نیستی و من حالا
با غرورم خلوت کرده ام!
غرورم اما چیزی نمیگوید
مثل تو لبخند نمیزند
مثل تو عشق نمیپاشد
اما من او را به تو ترجیح داده ام!
آن طرف تر من در کنارت نیستم
و تو در کنار غرورت لمیده ای
غرور تو اما مثل من
نازت را خریدار نیست
آغوشی برای دفن
دلتنگی هایت ندارد
و گوشش بدهکار
درد دلهایت نمیشود
اما تو به جای من او را
حفظ کرده ای، او را برگزیده ای!
من و تو کودکان سالخورده ای
بودیم که فکر میکردیم عشق
پروانه ای در میان انگشتهایمان است
که هر گاه مشتمان را به رویش وا کنیم
دوباره بر دستهایمان خواهد نشست
من و تو فرصت زندگی هم بودیم
ما، همدیگر را از دست داده ایم ...
با غرورم خلوت کرده ام!
غرورم اما چیزی نمیگوید
مثل تو لبخند نمیزند
مثل تو عشق نمیپاشد
اما من او را به تو ترجیح داده ام!
آن طرف تر من در کنارت نیستم
و تو در کنار غرورت لمیده ای
غرور تو اما مثل من
نازت را خریدار نیست
آغوشی برای دفن
دلتنگی هایت ندارد
و گوشش بدهکار
درد دلهایت نمیشود
اما تو به جای من او را
حفظ کرده ای، او را برگزیده ای!
من و تو کودکان سالخورده ای
بودیم که فکر میکردیم عشق
پروانه ای در میان انگشتهایمان است
که هر گاه مشتمان را به رویش وا کنیم
دوباره بر دستهایمان خواهد نشست
من و تو فرصت زندگی هم بودیم
ما، همدیگر را از دست داده ایم ...
۲.۴k
۲۶ تیر ۱۴۰۰