امید یک وهم غریب در ذات اندیشه ی آدمی ست. صدایی ست در سر
امید یک وهم غریب در ذات اندیشهی آدمیست. صداییست در سر که میگوید آینده آبستن نیکیهاست، اما نکته اینجاست که در مقابلش، یأس نیز جز یک وهم نیست، صداییست در ذهن که میگوید آینده بستر ناکامیهاست. چه کسی میداند که آینده چه پیشکش خواهد کرد؟ هیچکس. اما میتوان آن را فرض کرد.
بیایید فرض کنیم که آینده جز شکست، ناکامی و ویرانی خبر نمیدهد. نتیجه چه میشود؟ همینک، دست به کار متحقق ساختناش میشویم! با یأس و ناامیدی، یا دست به کاری نبرده و یا اگر ببریم با اندک علاقهای که به آن میدهیم هیچ ثمری نیز از آن برنمیگیرم. پس اینگونه فرض کردن آینده خلق کردن آن نیز هست!
در مقابل میتوانیم فرض کنیم که آینده نیکو خواهد بود، خبرها خوش خواهند بود. اینک، با امید و سرزندگیای که داریم مشغول میشویم، گویی بال داریم، سریعتر و با توان بیشتری امور را به حرکت وامیداریم. به نظر میرسد که تلاش ما در آنچه خواهد آمد تأثیر کند و از اینرو پیشگویی ما کامبخش باشد. اما امید همیشه نیز پنداری اینچنین مثبت و مفید نیست. گاه خواب و خیالی بیش نیست. امید میتواند چون افیونی عمل کند که مرا منفعل میسازد و منتظر تا آیندهی نیکو، خود، فرا برسد.
امید میتواند واقعگرایی و تمرکز بر اینجا و اکنون را به کلی نابود سازد. این چهرهی امید در عمل از یأس نیز بدتر است، زیرا گاهی یاس از تکرار مداوم روشی بیهوده جلوگیری میکند و فضا را برای تجربهای متفاوت باز میکند، و اینگونه درماندگی شکل خلاقی به خود میگیرد. اما امیدی وهمآلود که فرد را منفعل میسازد و اسیر تکرار رفتارهای ناکارآمد چه؟
فراتر از مبحث امید و یأس، که در واقع دو روی سکهی وهم یا پندارند، واقعبینی یا نیکبینی -به درستی دیدن- قرار دارد؛ وقتی که فرد با تمام توجه و حضورش در لحظهی حال زندگی میکند و میتواند امور را همانگونه که در جریاناند بنگرد و نه آنگونه که میل دارد که باشند. طبیعت سنتهای مشخصی دارد که میتوان بر آنها حساب کرد، بر مبنایشان پیشبینی نمود و دست به کار شد. این در حقیقت، مبحث اصلی علم است. اما از سوی دیگر هیچ علمی نیز در عمل به پیشبینی پذیری مطلق منجر نمیشود. هستی همیشه شگفتی در آستین دارد، مدام در حال تغییر است و در کنار سنتهایش، خلاقیت بدیعی نیز دارد.
به گمان من، زندگی حاصل رقصیست که این قانونمندی و ساختارگریزی با هم میکنند. اگر زمین در مدار خود قرار دارد حاصل تعاملیست که نیروی جاذبهی خورشید و نیروی گریز از مرکز زمین بر هم اعمال میکنند. زندگی جابریست که اختیار را روا میدارد! ما هیچوقت نمیدانیم که نقشهی غایی او برای ما چیست، شاید او حتی خودش هم نمیخواهد بداند که نقشهاش چیست! حتماً اینگونه فیالبداهه و بدیعتر خواهد بود. اما از سوی دیگر، به ارادهی ما نیز احترام میگذارد. اصلاً ما همهی تمدنمان را بر همین احترام بنا کردهایم.
اگر با همهی آگاهی جزئی و نسبی خود صمیمانه دست به کار شده و فارغ از اینکه نتیجه چه خواهد شد «عمل» کنیم، هستی شگفتانگیزترین نتایج را برایمان رقم میزند. وقتی دست از خوشایند و ناخوشایند قلمداد کردن نتایج میشوییم، با حیرت میبینم که «عدوها نیز سبب خیراند». وقتی #لائوتزو در توصیف انسان فرزانه میگوید: «او دارد، بدون آن که مالک چیزی باشد. عمل میکند، بدون آن که انتظاری داشته باشد.» نظر به این حقیقت دارد که زندگی از خواست آدمی بس فراتر میرود. فرض بنیادین او بر این است که کل، واجد شعوریست که شعور و ارادهی جزء را نیز در بر میگیرد. از اینرو عمل ما اگر همسو با این شعور باشد پاسخی در خور خواهد داشت و اگر عملی نامتوازن باشد، در اصطکاک طبیعی با نیروهای کل، جبراً اصلاح خواهد شد. پس عمل مناسب عملیست که با همهی توان و با صداقت کامل انجام شده و به دنبال هیچ نتیجهی خاصی نیست، چراکه نتیجه در نهایت بازتاب عمل ما در شعور کل خواهد بود، آنچه ما نمیتوانیم جز به اندکی از آن فهم کنیم.
اگر میخواهید از دام انفعال یا مذبوحانه تلاش کردن برای #کنترل امور خلاص شوید، بر این کلام کوتاه از لائو تزو متمرکز شوید. آنقدر آن را برای خود بخوانید و بر عمق مفهوم آن بیاندیشید تا در میانهی اعمال روزمرهتان جا باز کند. بیشک تغییر را لمس خواهید کرد:
«کار خود را انجام دهید، سپس رها کنید. این تنها راه آرامش یافتن است.»
#وحیدشاهرضا،
بیایید فرض کنیم که آینده جز شکست، ناکامی و ویرانی خبر نمیدهد. نتیجه چه میشود؟ همینک، دست به کار متحقق ساختناش میشویم! با یأس و ناامیدی، یا دست به کاری نبرده و یا اگر ببریم با اندک علاقهای که به آن میدهیم هیچ ثمری نیز از آن برنمیگیرم. پس اینگونه فرض کردن آینده خلق کردن آن نیز هست!
در مقابل میتوانیم فرض کنیم که آینده نیکو خواهد بود، خبرها خوش خواهند بود. اینک، با امید و سرزندگیای که داریم مشغول میشویم، گویی بال داریم، سریعتر و با توان بیشتری امور را به حرکت وامیداریم. به نظر میرسد که تلاش ما در آنچه خواهد آمد تأثیر کند و از اینرو پیشگویی ما کامبخش باشد. اما امید همیشه نیز پنداری اینچنین مثبت و مفید نیست. گاه خواب و خیالی بیش نیست. امید میتواند چون افیونی عمل کند که مرا منفعل میسازد و منتظر تا آیندهی نیکو، خود، فرا برسد.
امید میتواند واقعگرایی و تمرکز بر اینجا و اکنون را به کلی نابود سازد. این چهرهی امید در عمل از یأس نیز بدتر است، زیرا گاهی یاس از تکرار مداوم روشی بیهوده جلوگیری میکند و فضا را برای تجربهای متفاوت باز میکند، و اینگونه درماندگی شکل خلاقی به خود میگیرد. اما امیدی وهمآلود که فرد را منفعل میسازد و اسیر تکرار رفتارهای ناکارآمد چه؟
فراتر از مبحث امید و یأس، که در واقع دو روی سکهی وهم یا پندارند، واقعبینی یا نیکبینی -به درستی دیدن- قرار دارد؛ وقتی که فرد با تمام توجه و حضورش در لحظهی حال زندگی میکند و میتواند امور را همانگونه که در جریاناند بنگرد و نه آنگونه که میل دارد که باشند. طبیعت سنتهای مشخصی دارد که میتوان بر آنها حساب کرد، بر مبنایشان پیشبینی نمود و دست به کار شد. این در حقیقت، مبحث اصلی علم است. اما از سوی دیگر هیچ علمی نیز در عمل به پیشبینی پذیری مطلق منجر نمیشود. هستی همیشه شگفتی در آستین دارد، مدام در حال تغییر است و در کنار سنتهایش، خلاقیت بدیعی نیز دارد.
به گمان من، زندگی حاصل رقصیست که این قانونمندی و ساختارگریزی با هم میکنند. اگر زمین در مدار خود قرار دارد حاصل تعاملیست که نیروی جاذبهی خورشید و نیروی گریز از مرکز زمین بر هم اعمال میکنند. زندگی جابریست که اختیار را روا میدارد! ما هیچوقت نمیدانیم که نقشهی غایی او برای ما چیست، شاید او حتی خودش هم نمیخواهد بداند که نقشهاش چیست! حتماً اینگونه فیالبداهه و بدیعتر خواهد بود. اما از سوی دیگر، به ارادهی ما نیز احترام میگذارد. اصلاً ما همهی تمدنمان را بر همین احترام بنا کردهایم.
اگر با همهی آگاهی جزئی و نسبی خود صمیمانه دست به کار شده و فارغ از اینکه نتیجه چه خواهد شد «عمل» کنیم، هستی شگفتانگیزترین نتایج را برایمان رقم میزند. وقتی دست از خوشایند و ناخوشایند قلمداد کردن نتایج میشوییم، با حیرت میبینم که «عدوها نیز سبب خیراند». وقتی #لائوتزو در توصیف انسان فرزانه میگوید: «او دارد، بدون آن که مالک چیزی باشد. عمل میکند، بدون آن که انتظاری داشته باشد.» نظر به این حقیقت دارد که زندگی از خواست آدمی بس فراتر میرود. فرض بنیادین او بر این است که کل، واجد شعوریست که شعور و ارادهی جزء را نیز در بر میگیرد. از اینرو عمل ما اگر همسو با این شعور باشد پاسخی در خور خواهد داشت و اگر عملی نامتوازن باشد، در اصطکاک طبیعی با نیروهای کل، جبراً اصلاح خواهد شد. پس عمل مناسب عملیست که با همهی توان و با صداقت کامل انجام شده و به دنبال هیچ نتیجهی خاصی نیست، چراکه نتیجه در نهایت بازتاب عمل ما در شعور کل خواهد بود، آنچه ما نمیتوانیم جز به اندکی از آن فهم کنیم.
اگر میخواهید از دام انفعال یا مذبوحانه تلاش کردن برای #کنترل امور خلاص شوید، بر این کلام کوتاه از لائو تزو متمرکز شوید. آنقدر آن را برای خود بخوانید و بر عمق مفهوم آن بیاندیشید تا در میانهی اعمال روزمرهتان جا باز کند. بیشک تغییر را لمس خواهید کرد:
«کار خود را انجام دهید، سپس رها کنید. این تنها راه آرامش یافتن است.»
#وحیدشاهرضا،
۶۸۷
۱۹ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.