نجوای عشق پارت ۳۶
کوک:الان خوبی من:اوهوم کوک:خیله خوب من برم به اون مرتیکه حروم زاده برسم من:برو منم از اون طرف نگات میکنم کوک:خیله خوب رفت بیرون منم باهاش رفتم پشت شیشه نشستم یه هدفون اونجا بود که باهاش میشد چیزهایی که میگنو بشنوی گذاشتم تو گوشم و نشستم رو صندلی پرونده سنگینی بود چون اون اصلا مجرم نبود گوشم از دست دادا جونگ کوک ترکید😐😂 اون بچس و ۱۸ سالشه اصلا بهش نمیخورد چون خودش اسمشو گفت زنگ زدم به گوشیش من:جونگ کوک به قیافش میخوره دزد باش و اون بچس بیا بیرون کوک:خیله خوب اومد بیرون من:جونگ کوک عزیزم داد نزن اول ببین چی میگه خوب اون فقط ۱۸ سال داره پس اون مجرم نیست چون به قیافش نمیخوره کوک:جطوری اینومیگی من:قاتلا همیشه از اینجا تا اونجا زبون دارن و همش سر سختی میکنن مثل کای الان نگاه کن اون ترسیده و همش داره میگه کار من نبود یه دزد کلا اینجوری(هوش نویسندتونو حال کردید😂🤣🤣😎) کوک:راست میگه من:هوم کوک:تو حرف نداری من:ما اینیم دیگه😏کوک:خوراک هوشت شدم من:بعدشم انقدر داد نزن کوک:چرامن:چون بیخودی داد میزنه پشت میکروفن گوشم کر شد اول ببین چی میگی بعد اگه رو موخ بود داد بزن کوک:چشم یه چشم خوره بهش رفتم کوک:خیله خوب 😐 من:صبر کن من میرم تو کوک:اما من:اما نداره بشین نشست کوک:توله سگ😋 من:🖕☺ کوک:بد گرل خودمی من:😎 بعد رفتم تو جلوش نشستم بدبخت ترسیده بود من:ترسیدی اره اسمت چیه گفت ا ا اسمم سوجین(جین نه ها😂🤣🤣) من:از قیافت فهمیدم دزدی تویه انباری چیکار میکردی سوجین:ام خوب من وقتی پلیسارو دیدم ترسیدم و رفتم توبه انباری تا قایم شم که پیدام کردید (مگه قایموشک بازیه😐😂) و منم از ترسم تنها کاری که تونستم بکنم من:که چاقو بزاری زیر گردن من سوجین:درسته اون آقا که همراه شما بود زیاد داد میزنه من:میدونم همیشه اینجوریه
کوک:تو غلط کردی فقط بیا بیرون من:☺ عشقم با دندونم و زبونم صدا در آوردم رفتم زیر میز من:خفه شو لطفا عشقم مگه نمیبینی کوک:میای بیرون یا نه من:مگه اومدم حموم الان میام دیگه حرف نزدم سوجین:چشماتون نگاه میکنم ترسناکه کوک:بهش بگو گوه اضافه نخوره و درباره ی چشمای خوشگلت حرف نزنه وگرنه بدجور از کوره در میرما بیا بیرون من:😐 رفتم بیرون جونگ کوک منو به دیوار چسبوند من:هی اینجا وقتش نیست کوک:اتفاقا الان وقتشه بعد لباشو گذاشت رو لبام و لبامو یه مک کوچولو زد و بعد جدا شد کوک:آخیییی نایکا خونم افتاده بود😬😂 من:😂
کوک:تو غلط کردی فقط بیا بیرون من:☺ عشقم با دندونم و زبونم صدا در آوردم رفتم زیر میز من:خفه شو لطفا عشقم مگه نمیبینی کوک:میای بیرون یا نه من:مگه اومدم حموم الان میام دیگه حرف نزدم سوجین:چشماتون نگاه میکنم ترسناکه کوک:بهش بگو گوه اضافه نخوره و درباره ی چشمای خوشگلت حرف نزنه وگرنه بدجور از کوره در میرما بیا بیرون من:😐 رفتم بیرون جونگ کوک منو به دیوار چسبوند من:هی اینجا وقتش نیست کوک:اتفاقا الان وقتشه بعد لباشو گذاشت رو لبام و لبامو یه مک کوچولو زد و بعد جدا شد کوک:آخیییی نایکا خونم افتاده بود😬😂 من:😂
۱۱.۲k
۲۴ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.