فیک پیوند عاشقانه پارت ٣
یک لحظه تعجب کردم و به کسی که جلوم بود نگاه کردم جونگ کوک بود ! نمی دونم چرا یک لحظه فکر کردم شاید تهیونگ باشه ؟! خیلی مسخرست من هنوزم به اون فکر می کنم درحالی که اون حتی ذره ای به من توجه نمی کنه خنده ی عصبی ای کردم به دلیل اینکه همچین فکری کردم
جونگ کوک : هانا حالت خوبه ؟ اون عوضی باهات کاری نکرد
هانا : نه خوبم از پسش بر می اومدم لازم نبود اینکار رو کنی اونم توی مهمونی جیمز
جونگ کوک : آره حتما که می تونستی از پسش بر بیای نگران نباش مشکلی پیش نمیاد
هانا : هی منو مسخره نکن
جونگ کوک : اوکی بیا بریم
با کوک داشتیم می رفتیم سمت میزمون که جنی و تهیونگ رو در حال معاشقه باهم دیدیم حالم از دیدن این صحنه داشت بد می شد انگار جونگ کوک هم متوجه حالم شده بود سریع بدون توجه بهشون از کنارشون رد شدم و رفتم سمت میز
جونگ کوک : هانا حالت خوبه ؟
هانا : آره
بعد از چند دقیقه جنی و تهیونگ هم اومدن و کنارمون نشستن
هانا : خب کوک بهتر نیست بریم دیگه ؟
جونگ کوک : آره بریم
باهم پاشدیم و از تهیونگ و جنی خداحافظی کردیم و رفتیم از جیمز هم خداحافظی کنیم
از زبان جونگ کوک
هانا رفت دستشویی مدتی بود که از رفتنش می گذشت که تهیونگ بلند شد و بدون حرفی رفت احساس کردم اونم مثل من نگران هانا شده و رفته سراغش ولی چرا اون که هانا رو دیگه دوست نداره و بهش بی محلی می کنه ؟! بهش مشکوک شدم و پشت سرش دنبالش کردم که تهیونگ رو گم کردم رفتم سمت دستشویی که دیدم پسری هانا رو به دیوار چسبونده عصبی شدم و با یک حرکت پخش زمینش کردم به اطرافم نگاه کردم که شاید تهیونگ هم اینجا باشه ولی انگار اشتباه می کردم اون نگران هانا نبوده !
از زبان تهیونگ
مدتی بود که از رفتن هانا میگذشت نگرانش شده بودم پس بلند شدم و رفتم دنبالش زود رفتم سمت دستشویی که دیدم پسری هانا رو به دیوار چسبونده خیلی عصبی شدم دلم می خواست برم پسره رو بکشم خواستم برم سمتشون که کوک اومد سریع قایم شدم که کوک پسره رو توی یک حرکت پخش زمین کرد سریع از اونجا رفتم تا کوک منو اونجا نبینه و توی راه جنی رو دیدم سریع جنی رو بین دیوار و خودم محاصره کردم و الکی باهاش معاشقه کردم تا کوک و هانا شک نکنند چند دقیقه بعد از رفتنشون ماهم رفتیم سر میز
از زبان هانا
بالاخره این مهمونی مسخره تموم شد و رفتیم عمارت حالم زیاد خوب نبود دلم می خواست با یکی صحبت کنم پس لباسام رو عوض کردم و رفتم پیش اجوما بعد از مرگ مامان و بابا اون خیلی هوای من رو داشت و من اونو مثل مامان دومم می دونستم رفتم پیشش و کلی گریه کردم اون درمورد عشق من به تهیونگ می دونست و می دونست که تهیونگ همش بهم بی محلی می کنه
از زبان تهیونگ
رو به پنجره بزرگ اتاقم ایستاده بودم و داشتم به حیاط نگاه می کردم یاد گذشته افتادم
فلش بک به ١۵ سال قبل
هانا : تهیونگ منو چقدر دوست داری ؟
تهیونگ : معلومه خیلی دوست دارم حاضرم برای محافظت ازت هر کاری بکنم
پایان فلش بک
تهیونگ : آره هانا آنقدر دوست دارم که برای محافظت ازت حاظرم هر کاری بکنم حتی شده از کسی که عاشقشم بگذرم و فقط از دور نگاهش کنم
شرایط پارت بعد
٢٠ لایک
٢٠ کامنت
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_تهیونگ
#فیک_جونگ_کوک
جونگ کوک : هانا حالت خوبه ؟ اون عوضی باهات کاری نکرد
هانا : نه خوبم از پسش بر می اومدم لازم نبود اینکار رو کنی اونم توی مهمونی جیمز
جونگ کوک : آره حتما که می تونستی از پسش بر بیای نگران نباش مشکلی پیش نمیاد
هانا : هی منو مسخره نکن
جونگ کوک : اوکی بیا بریم
با کوک داشتیم می رفتیم سمت میزمون که جنی و تهیونگ رو در حال معاشقه باهم دیدیم حالم از دیدن این صحنه داشت بد می شد انگار جونگ کوک هم متوجه حالم شده بود سریع بدون توجه بهشون از کنارشون رد شدم و رفتم سمت میز
جونگ کوک : هانا حالت خوبه ؟
هانا : آره
بعد از چند دقیقه جنی و تهیونگ هم اومدن و کنارمون نشستن
هانا : خب کوک بهتر نیست بریم دیگه ؟
جونگ کوک : آره بریم
باهم پاشدیم و از تهیونگ و جنی خداحافظی کردیم و رفتیم از جیمز هم خداحافظی کنیم
از زبان جونگ کوک
هانا رفت دستشویی مدتی بود که از رفتنش می گذشت که تهیونگ بلند شد و بدون حرفی رفت احساس کردم اونم مثل من نگران هانا شده و رفته سراغش ولی چرا اون که هانا رو دیگه دوست نداره و بهش بی محلی می کنه ؟! بهش مشکوک شدم و پشت سرش دنبالش کردم که تهیونگ رو گم کردم رفتم سمت دستشویی که دیدم پسری هانا رو به دیوار چسبونده عصبی شدم و با یک حرکت پخش زمینش کردم به اطرافم نگاه کردم که شاید تهیونگ هم اینجا باشه ولی انگار اشتباه می کردم اون نگران هانا نبوده !
از زبان تهیونگ
مدتی بود که از رفتن هانا میگذشت نگرانش شده بودم پس بلند شدم و رفتم دنبالش زود رفتم سمت دستشویی که دیدم پسری هانا رو به دیوار چسبونده خیلی عصبی شدم دلم می خواست برم پسره رو بکشم خواستم برم سمتشون که کوک اومد سریع قایم شدم که کوک پسره رو توی یک حرکت پخش زمین کرد سریع از اونجا رفتم تا کوک منو اونجا نبینه و توی راه جنی رو دیدم سریع جنی رو بین دیوار و خودم محاصره کردم و الکی باهاش معاشقه کردم تا کوک و هانا شک نکنند چند دقیقه بعد از رفتنشون ماهم رفتیم سر میز
از زبان هانا
بالاخره این مهمونی مسخره تموم شد و رفتیم عمارت حالم زیاد خوب نبود دلم می خواست با یکی صحبت کنم پس لباسام رو عوض کردم و رفتم پیش اجوما بعد از مرگ مامان و بابا اون خیلی هوای من رو داشت و من اونو مثل مامان دومم می دونستم رفتم پیشش و کلی گریه کردم اون درمورد عشق من به تهیونگ می دونست و می دونست که تهیونگ همش بهم بی محلی می کنه
از زبان تهیونگ
رو به پنجره بزرگ اتاقم ایستاده بودم و داشتم به حیاط نگاه می کردم یاد گذشته افتادم
فلش بک به ١۵ سال قبل
هانا : تهیونگ منو چقدر دوست داری ؟
تهیونگ : معلومه خیلی دوست دارم حاضرم برای محافظت ازت هر کاری بکنم
پایان فلش بک
تهیونگ : آره هانا آنقدر دوست دارم که برای محافظت ازت حاظرم هر کاری بکنم حتی شده از کسی که عاشقشم بگذرم و فقط از دور نگاهش کنم
شرایط پارت بعد
٢٠ لایک
٢٠ کامنت
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_تهیونگ
#فیک_جونگ_کوک
۱۲۲.۶k
۱۵ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.