غیر شیدایی مرا داغی به پیشانی نبود

غیر شیدایی مرا داغی به پیشانی نبود
من‌که پیشانی نوشتم جز پریشانی نبود

همدمی ما بین آدم‌ها اگر می‌یافتم
آه من در سینه‌ام یک عمر زندانی نبود

دوستان رو به رو و دشمنان پشت سر
هرچه بود آیین این مردم مسلمانی نبود

خار چشم این و آن گردیدن از گردن‌کشی‌ست
دسترنج کاج‌ها غیر از پشیمانی نبود

چشم کافرکیش را با وحدت ابرو چه کار ؟
کاش این محراب را آیات شیطانی نبود

من‌که در بندم کجا ؟ میدان آزادی کجا ؟
کاش راه خانه‌ات این‌قدر طولانی نبود

#علیرضا_بدیع
دیدگاه ها (۳)

دکترم گفته مریض است دلش را ببرد ...گره بر پنجره فولاد خراسان...

نصف شب ها آنی اما خب چرا ؟! با همین پرسش هلاکم می کنی نصف شب...

در اولین دیدار هم بوی جنون آمد ز تووقتی نشستی اندکی نزدیک تر...

بیهوده نگردید به تکرار در این شهراو طرز نگاهش بخدا شعبه ندار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط