عاشقانه
عقل و دل روزى زهم دلخور شدند...
هردو از احساس نفرت پر شدند...!و
دل ، به چشمان کسى وابسته بود...
عقل، از اين بچه بازى خسته بود...!
حرف حق با عقل بود اما چه سود...
پيش دل حقانيت مطرح نبود...!
دل به فکر چشم مشکى فام بود...
عقل، آگه از خيال خام بود...!
عقل با او منطقى رفتار کرد...
هر چه دل اصرار، عقل انکار کرد...!
کشمکش ها بينشان شد بيشتر..!!
عاقبت عقل از سر عاشق پريد...
بعد ازآن چشمان مشکى را نديد...
تا به خود آمد بيابان گرد بود...
خنده بر لب ...از غم اين درد بود
هردو از احساس نفرت پر شدند...!و
دل ، به چشمان کسى وابسته بود...
عقل، از اين بچه بازى خسته بود...!
حرف حق با عقل بود اما چه سود...
پيش دل حقانيت مطرح نبود...!
دل به فکر چشم مشکى فام بود...
عقل، آگه از خيال خام بود...!
عقل با او منطقى رفتار کرد...
هر چه دل اصرار، عقل انکار کرد...!
کشمکش ها بينشان شد بيشتر..!!
عاقبت عقل از سر عاشق پريد...
بعد ازآن چشمان مشکى را نديد...
تا به خود آمد بيابان گرد بود...
خنده بر لب ...از غم اين درد بود
۸.۷k
۱۷ آذر ۱۴۰۱