*گل یخ*
*گل یخ*
*محمد*
نگران حال فرشته بودم خیلی ساکت شده بود باید یه کاری می کردم حالش عوض بشه همینکه رفتم خونه یه راست رفتم طبقه ای بالا تو پذیرای نشسته بود وداشت سریال مورد علاقه اشو نگاه می کرد
- سلام خانم کوچلو
برگشت نگام کرد ولبخند کمرنگی زد
کنارش نشستم وگرفتمش تو بغلم تو سرشو بوسیدم وگفتم : حوس کردم بریم کنار پل میای بریم
- الان
- اره
- یکم سرده
- بیا بریم کوچلوی من
چیزی نگفت بلند شد رفت با لبخند رفتنشو نگاه کردم ده دیقه بعدش حاضر شد واومد تو حال وگفت : اماده ام تو چیزی نمی پوشی
- نه لباسم خوبه
- محمد زود برگردیم چون خیلی خوابم میاد
- باشه
رفتیم پایین وبعدم سوار ماشین شدیم سکوتش ازارم می داد
- فرشته برگشت نگام کرد وگفت : جانم
- جونت سلامت یه چیزی بگو دق کردم
اومد طرفم وسرشو گذاشت رو شونم وگفت : یه حس بدی دارم همش دلشوره دارم وحالم بهم میخوره
- فکر کنم معدت بهم ریخته
- شاید
- فردا میریم دکتر
لبخند کمرنگی زد شام رو رستوران مورد علاقه فرشته خوردیم ولی با غذاش فقط بازی می کرد
بعد از شام رفتیم کنار پلچون سرد بود دستاشو زیر بغلش گرفته بود
- سردته
- یکم
دستمو دور شونش انداختم
- زشته محمد
- من زشتم
خندید ونگام کرد
- میگم زشته مردم نگاه می کنن
- خوب نگاه کنن
لبخند زد وگفت: احساس خوبی دارم اینجا
- من وقتی دلم می گیره میام اینجا
- ارامبخشه
- ولی تو آرامبخشتری
رو یه نیمکت نشستیم فرشته خودشو بهم چسبوند وگفت : کاش الان گرمای اتاق اینجا بود
خندیدم برگشت نگام کرد رو گونشو بوسیدم
- محمد ...
- چیه
- اینجا مکان عمومیه
- می دونم
- هیچ فکر نمی کردم انقدر کله شق باشی
به خودم فشردمش وگفتم : خوب ادم ها عوض میشن
- پس تو همینجوری بمون دوست ندارم عوض بشی
- نه عزیزم عوض نمیشم
سرشو به سینم فشرد وگفت : خیلی دوست دارم محمد
لبخند زدم اون الان همه ای وجود من بود
*محمد*
نگران حال فرشته بودم خیلی ساکت شده بود باید یه کاری می کردم حالش عوض بشه همینکه رفتم خونه یه راست رفتم طبقه ای بالا تو پذیرای نشسته بود وداشت سریال مورد علاقه اشو نگاه می کرد
- سلام خانم کوچلو
برگشت نگام کرد ولبخند کمرنگی زد
کنارش نشستم وگرفتمش تو بغلم تو سرشو بوسیدم وگفتم : حوس کردم بریم کنار پل میای بریم
- الان
- اره
- یکم سرده
- بیا بریم کوچلوی من
چیزی نگفت بلند شد رفت با لبخند رفتنشو نگاه کردم ده دیقه بعدش حاضر شد واومد تو حال وگفت : اماده ام تو چیزی نمی پوشی
- نه لباسم خوبه
- محمد زود برگردیم چون خیلی خوابم میاد
- باشه
رفتیم پایین وبعدم سوار ماشین شدیم سکوتش ازارم می داد
- فرشته برگشت نگام کرد وگفت : جانم
- جونت سلامت یه چیزی بگو دق کردم
اومد طرفم وسرشو گذاشت رو شونم وگفت : یه حس بدی دارم همش دلشوره دارم وحالم بهم میخوره
- فکر کنم معدت بهم ریخته
- شاید
- فردا میریم دکتر
لبخند کمرنگی زد شام رو رستوران مورد علاقه فرشته خوردیم ولی با غذاش فقط بازی می کرد
بعد از شام رفتیم کنار پلچون سرد بود دستاشو زیر بغلش گرفته بود
- سردته
- یکم
دستمو دور شونش انداختم
- زشته محمد
- من زشتم
خندید ونگام کرد
- میگم زشته مردم نگاه می کنن
- خوب نگاه کنن
لبخند زد وگفت: احساس خوبی دارم اینجا
- من وقتی دلم می گیره میام اینجا
- ارامبخشه
- ولی تو آرامبخشتری
رو یه نیمکت نشستیم فرشته خودشو بهم چسبوند وگفت : کاش الان گرمای اتاق اینجا بود
خندیدم برگشت نگام کرد رو گونشو بوسیدم
- محمد ...
- چیه
- اینجا مکان عمومیه
- می دونم
- هیچ فکر نمی کردم انقدر کله شق باشی
به خودم فشردمش وگفتم : خوب ادم ها عوض میشن
- پس تو همینجوری بمون دوست ندارم عوض بشی
- نه عزیزم عوض نمیشم
سرشو به سینم فشرد وگفت : خیلی دوست دارم محمد
لبخند زدم اون الان همه ای وجود من بود
۲۵.۱k
۳۰ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.