نجوای عشق پارت ۱۰۰
از هم جدا شدیم خوابمون برد صبح چشمامو باز کردم جونگ کوک منو گرفته بود تو بغلش منم روم اونور بود دیدم اونم بیدار شد یکم خودمو برگردوندم نگاش کردم چشماش باز بود کوک:صبح بخیر عزیزم من:صبح توهم بخیر بعد گرفت و لپمو میبوسید با گونمو منم همونجوری مونده بودم فقط بدنم یکم چرخوندم دستشو انداخت روم و جوری گونمو میبوسید که انگار صد ساله نبوسیده من:جونگ کوک بسه ولی گوش نمیداد همینجوری میخندیدم اونم میخندید من:نکن و همچنان جونگ کوک اینه این خلا گونمو میبوسید نمیدونستم مجبور شدم همونجوری بمونم کوک:نایکا همینجوری که میبوسیدم حرف میزد کوک:خیلی دوست دارم بعد خندیدم گفتم من:منم دوست دارم کوک:من عاشقتم روانیتم دیوونتم دارم از دستت رد میدم چیکار کنم که کنترلمو از دست میدم و میخوام فقط یه دل سیر بوست کنم و اصلا به حرفت گوش نمیدم و الان که زنمی چیکار کنم کنترلی برام نمیمونه هنوزم میبوسید و میگفت دماغشو پیشونیشو چسبوند کنار صورتم خیلی حس خوبی داشتم پنجره هم باز بود خونه خنک بود و نیسم ملایمی میخورد تو صورتمون (بله ما تو پاییزیم☺😂😂😂😂) کوک:فکر کنم تا شبه باید همینطوری باشیم من:جونگ کوک بسه کوک:نه هنوز هم همونجوری تا دوساعت من:تموم نشد از موقع تاحالا هی میگم نکن بسه کوک:دوست نداری بوست کنم من:چرا دوست دارم کوک:نه تو دوست نداری بعد قهر کرد و برگشت اونور من:اووووو چه قهریم کرده رفتم طرفش و مثل خودش بغلش کردم من:چرا قهری میکنی مثل نی نیا مگه من گفتم دوست ندارم عزیزم ولی زیاد بوسیدیم کوک:یه دلیل بیار که آشتی کنم من:اوکی بعد منم شروع کردم مثل خودش به بوسیدنش اون یکم برگشت من:خوبه بعد اونم شروع کرد کوک:آره همینجوری ادامه بده من:آشتی کوک:آشتی بازم ادامه میدادم دستامو دورش حلقه کردم مثل خودش بعد سرشو چرخوند طرف صورتم که گرفت لبامو بوسید من:من برم میخوام برم حموم کوک:صبر کن منم میخوام برم حموم من:خوب بعد من برو کوک:نه باهم من:وات کوک:ببین ما دیگه زن و شوهریم از این قرطی بازیا ندارم اوکی رو حرف شوهرت حرف نزن من:آی آی نیومد خودت و کردی رئیس منم نوکر کوک:تو نوکر نیستی تو عشق منی فهمیدی حالا حرف نزن بعد زبون درازی کردم یهو دندوناشو گذاشت رو لبام من:آی زبونم ول کن ول کن بعد ول کرد کوک:تا تو باشی دیگه زبون درازی نکنیم من:بزار اول صبحونه بخوریم بعد کوک:خیله خوب رفتم یه لباس راحتی برای خواب بود پوشیدم مشکی بود بلند بود تا رون پام بود (همه ی لباس های جونگ کوک و نایکا مشکیه😂😐😂پس نگید چرا) رفتیم صبحونمونو خوردیم و رفتیم حموم جونگ کوک دستمو گرفت و اومد طرفم کوک:اوییی صبر کن بدون من من:عشقم داریم میریم دیگه کوک:میخوام خودم لباستو درارم من:تا رو میدم پررو میشی کوک:بیا رو حرف شوهرت حرف نزن
۱۶.۰k
۰۱ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.