به دنبال عاشقی م ع ر ف ی
اگه از فیک های تکراری و بدون هیجان خسته شدی این فیک رو بخون ! #به_دنبال_عاشقی
قسمتی از داستان هیجانی ما :
امروز روزی بود که از بهترین دانشگاه آمریکا فارغالتحصیل شدم.]....[×یعنی میگی من باید بهترین روز زندگیم و با پنکیک سوخته شروع کنم!!.]......[تهیونگ در حالی که به کار هایی که با ا.ت کرده بود فکر میکرد اشک میریخت به اخرین حرف ا.ت که باعت شد گریش بیشتر بشه و از ته دل اسم ا.ت و به زبون بیاره گوش کرد ].....[+نه نه نه تهیونگ حرفشو باور نکن اون بهت خیانت کرده.].....[من من نمیتونم بچه دار بشم تهیونگ خیلی متاسفم ].....[اون رونیکا بود باورم نمیشه داشت خیانت میکرد].......[÷آههه تهیونگ چطوره بکنیمش خدمتکار خونه ها ؟]......[یعنی این سرنوشت ا.ت بود ؟؟ چرا انقدر تلخ تموم شد ؟؟]........[(با گریه و عشوه) ته ته جونم اون اون ا.ت لعنتی کاری کرد بچمون بمیرههه. ]......[ا.ت ا.ت منو ببخش بیدار شو من اشتباه جبران ناپذیری کردم بلند شووو تورو خدااااا بلند شو ا.ت ].....[باورم نمیشد من من بار.دار بودم !! اما من من که ...]...... [ توی خیابون های سرد شروع کردم به قدم زدن یعنی کی پدرم و کشت ؟].......[اون رونیکا بود کسی که ار دبیرستان تا الان اع من بدش میومد ! یعنی چجوری با ته آشنا شد؟].....[سالها اع اون اتفاق میگذره و کسی نمیدونه تهیونگ زندس یا نه ].......[ یعنی همش زیر سر رونیکاس ؟؟ از مرگ پدرم گرفته تا دزدین عشقم ؟؟ چطور ممکنه ؟ اصن برای چی] ...[اصلا چرا باید پیشنهادشو قبول کنم؟؟ میرم دنبال کار... وایسا ببینم یعنی میگی من ممنوعکارم؟؟ یعنی چی ؟؟].....[درسته امروز روز تعیین جنسیت بچه ی ته و رونیکاس ]......[اما الان زیادی برای این حرف دیر شده بود ا.ت درحالی که اشک های تهیونگ پی در پی به همراه قطرات سرد باران بر روی صورت بی نقص و زیبایش میخورد در بغل معشوقه اش جان داد ].......[افسانه ها میگن پس از اون اتفاق غم انگیز روح آن دو دست در دست هم در آن خیابان زیر باران میرقصند... ]
خب اینا تنها قسمتی از داستان هیجانیومنه 3> به جمع ما بپیوندید کیوتا♡
قسمتی از داستان هیجانی ما :
امروز روزی بود که از بهترین دانشگاه آمریکا فارغالتحصیل شدم.]....[×یعنی میگی من باید بهترین روز زندگیم و با پنکیک سوخته شروع کنم!!.]......[تهیونگ در حالی که به کار هایی که با ا.ت کرده بود فکر میکرد اشک میریخت به اخرین حرف ا.ت که باعت شد گریش بیشتر بشه و از ته دل اسم ا.ت و به زبون بیاره گوش کرد ].....[+نه نه نه تهیونگ حرفشو باور نکن اون بهت خیانت کرده.].....[من من نمیتونم بچه دار بشم تهیونگ خیلی متاسفم ].....[اون رونیکا بود باورم نمیشه داشت خیانت میکرد].......[÷آههه تهیونگ چطوره بکنیمش خدمتکار خونه ها ؟]......[یعنی این سرنوشت ا.ت بود ؟؟ چرا انقدر تلخ تموم شد ؟؟]........[(با گریه و عشوه) ته ته جونم اون اون ا.ت لعنتی کاری کرد بچمون بمیرههه. ]......[ا.ت ا.ت منو ببخش بیدار شو من اشتباه جبران ناپذیری کردم بلند شووو تورو خدااااا بلند شو ا.ت ].....[باورم نمیشد من من بار.دار بودم !! اما من من که ...]...... [ توی خیابون های سرد شروع کردم به قدم زدن یعنی کی پدرم و کشت ؟].......[اون رونیکا بود کسی که ار دبیرستان تا الان اع من بدش میومد ! یعنی چجوری با ته آشنا شد؟].....[سالها اع اون اتفاق میگذره و کسی نمیدونه تهیونگ زندس یا نه ].......[ یعنی همش زیر سر رونیکاس ؟؟ از مرگ پدرم گرفته تا دزدین عشقم ؟؟ چطور ممکنه ؟ اصن برای چی] ...[اصلا چرا باید پیشنهادشو قبول کنم؟؟ میرم دنبال کار... وایسا ببینم یعنی میگی من ممنوعکارم؟؟ یعنی چی ؟؟].....[درسته امروز روز تعیین جنسیت بچه ی ته و رونیکاس ]......[اما الان زیادی برای این حرف دیر شده بود ا.ت درحالی که اشک های تهیونگ پی در پی به همراه قطرات سرد باران بر روی صورت بی نقص و زیبایش میخورد در بغل معشوقه اش جان داد ].......[افسانه ها میگن پس از اون اتفاق غم انگیز روح آن دو دست در دست هم در آن خیابان زیر باران میرقصند... ]
خب اینا تنها قسمتی از داستان هیجانیومنه 3> به جمع ما بپیوندید کیوتا♡
۱۳.۳k
۱۹ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.