پارت ۲۰ آخر
بخش سوم
#باوشی
منو ووژیان از پله ها رفتیم بالا رسیدیم بابا مامان ووژیان منو بغل کردن بابا مامان منم ووژیانو گفتم بانو و قربان گفتن عا میتونی به ما بگی مامان بابا عروس گلم گفتم چشم مامان😍😊
من دقیقا دو هفته بعد حاله تحوو گرفتم و یهو سرم گیج رفت و افتادن زمین بردنم نبظنو گرفتن ووژیانم خبر دار شد دویید اومد دستمو گرفت دکتر بعد اینکه نبضو گرفت گفت تبریک میگم بانو شما باردار هستید من و ووژیان از خوشحالی کفتیم شما برید رفت ووژیان بلندم کرد گفت دارم بابا میشم من من دارم بابا میشم منم گفتم ووژیان آروم یواش تر ههه آره عشقم داری بابا میشی بلخره به آرزومون رسیدیم بعد ووژیان گذاشتم پایین و لباشو گذاشت رو لبامو مک میزد انقدر که نفس کم آوردم ازم جدا شد این خبر به گوش همه رسید هرکس میومد منو ببینه یه بوقچه لباس نوزادی میاوردن چقدم خوشگل😍
دو ماه بعد
من درد زایمان بود و قرار بود بچم به دنیا بیاد داد زدم گفتم آی آیی بچم آیی یهو ووژیان فهمید اومد گفت وقتشه گفتم آره آره ووژیان رفت پرستارو خبر کرد اومدن من انقدر زور زدن تا بچم به دنیا اومد بچم پسر بود اسمشم گذاشتیم ویینگ من که بهوش اومدم بچمو کنارم دیدم وای خدا چقد شبی ووژیان شده بعد پرستار اومد بچرو برد پیشه ووژیان ووژیانم گرفت لپه پسرمونو بوسید و اومد پیشم من به هوش بودم اومد منو گرفت و با بچه لباشو گذاشت رو لبامو اونارو بوس میکرد و مک میزد
#the end
تموم شد قسمتی که ووژیان منو بوسید همونجوری عکسش موند و پایان 😍😍😍
خیلی ممنون که لذت بردین
#باوشی
منو ووژیان از پله ها رفتیم بالا رسیدیم بابا مامان ووژیان منو بغل کردن بابا مامان منم ووژیانو گفتم بانو و قربان گفتن عا میتونی به ما بگی مامان بابا عروس گلم گفتم چشم مامان😍😊
من دقیقا دو هفته بعد حاله تحوو گرفتم و یهو سرم گیج رفت و افتادن زمین بردنم نبظنو گرفتن ووژیانم خبر دار شد دویید اومد دستمو گرفت دکتر بعد اینکه نبضو گرفت گفت تبریک میگم بانو شما باردار هستید من و ووژیان از خوشحالی کفتیم شما برید رفت ووژیان بلندم کرد گفت دارم بابا میشم من من دارم بابا میشم منم گفتم ووژیان آروم یواش تر ههه آره عشقم داری بابا میشی بلخره به آرزومون رسیدیم بعد ووژیان گذاشتم پایین و لباشو گذاشت رو لبامو مک میزد انقدر که نفس کم آوردم ازم جدا شد این خبر به گوش همه رسید هرکس میومد منو ببینه یه بوقچه لباس نوزادی میاوردن چقدم خوشگل😍
دو ماه بعد
من درد زایمان بود و قرار بود بچم به دنیا بیاد داد زدم گفتم آی آیی بچم آیی یهو ووژیان فهمید اومد گفت وقتشه گفتم آره آره ووژیان رفت پرستارو خبر کرد اومدن من انقدر زور زدن تا بچم به دنیا اومد بچم پسر بود اسمشم گذاشتیم ویینگ من که بهوش اومدم بچمو کنارم دیدم وای خدا چقد شبی ووژیان شده بعد پرستار اومد بچرو برد پیشه ووژیان ووژیانم گرفت لپه پسرمونو بوسید و اومد پیشم من به هوش بودم اومد منو گرفت و با بچه لباشو گذاشت رو لبامو اونارو بوس میکرد و مک میزد
#the end
تموم شد قسمتی که ووژیان منو بوسید همونجوری عکسش موند و پایان 😍😍😍
خیلی ممنون که لذت بردین
۵.۰k
۰۴ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.