عشق بی انتها پارت ۷۲
#بوساگ
باهم برگشتیم جونگ کوک آتیشو روشن کرد کوک:من میرم پتو رو بیار بندازیم رومون تا سردمون نشه من:باشه رفت پتو رو آورد یه پتویه قرمز رنگ بود آورد هم رو خودش انداخت هم روم قشنگ به من چسبید مثل دوتا پارچه که باهم چسبیده بودن من:جونگ کوک کوک:جانم من:میگم تو چی تو من دیدی که عاشقم شدی کوک خندید و گفت کوک:خوب همه چی من:چیه من تو رو جذب کرد کوک:عطرت چشمای عسلیت لبات و خندهات منو جذب کرد که دیوونه وار عاشقت شدم یه لبخند زدم بعد سرمو گذاشتم رو شونه ی کوک من:منم عاشق صدات و جنتلمنیت شدم همون روز اول وارد کمپانی شدم اول چشمم به تو خورد بعد صدات بعدم جنتلمنتیت کوک:دیگه بگو عاشق همچیم شدی من:آره یجورایی من بخاطر رابطه ی قبلیم بعد از اون اتفاق دیگه با هیچ مردی وارو ربطه نشدم به هیچ وج تو باهمشون فرق داری همینطوری که داشتم حرف میزدم رویه زمین با چوب اسم خودمو با جونگ کوک رو نوشتم با یه قلب کنارش کوک:اون مرد لیاقت تو رو نداشت من:نه نداشت بعد دستمو گرفت تویه دستاش کوک:بهت قول میدم تا آخر عمرم باهات میمونم میشم همون مردی که میخوای من:تو نیاز نیست تغییر کنی چون تو همینجوریشم(اینجا رو داشته باشید)شاهزاده ی رویاهامی کوک خندید گفت:اگر من شاهزاده ام پس توهم فرشته ای فرشته خوشگل خودم دیوونتم خانوم خودم بعد از این حرف من خندیدم جونگ کوکم خندید اونجا بود حس کردم واقعا جونگ کوک فرد ایده آله منه و اگر بشه پیشنهادی که دادو قبول کنم من:جونگ کوک کوک:جانم من:به پیشنهادت فکر کردم کوک:خوب من:قبول میکنم تا آخر عمر پیشت باشم قبول میکنم که بشم بخشی از خودت کوک:یعنی الان پیشنهاد ازدواجمو قبول کرد من:اوهوم کوک:بوساگ مطمئن باش نمیزارم آب تو دلت تکون بخوره من:مطمئنم بعد همینجوری که پتو رو مون بود قشنگ پوشونده بودیم خودمونو که جونگ کوک به لبام نزدیک شد و لباشو گذاشت رو لبام و لبامو مک زدو خورد بعد گاز گرفت منم همراهیش کردم و لباشو مک میزدمو میخوردم
باهم برگشتیم جونگ کوک آتیشو روشن کرد کوک:من میرم پتو رو بیار بندازیم رومون تا سردمون نشه من:باشه رفت پتو رو آورد یه پتویه قرمز رنگ بود آورد هم رو خودش انداخت هم روم قشنگ به من چسبید مثل دوتا پارچه که باهم چسبیده بودن من:جونگ کوک کوک:جانم من:میگم تو چی تو من دیدی که عاشقم شدی کوک خندید و گفت کوک:خوب همه چی من:چیه من تو رو جذب کرد کوک:عطرت چشمای عسلیت لبات و خندهات منو جذب کرد که دیوونه وار عاشقت شدم یه لبخند زدم بعد سرمو گذاشتم رو شونه ی کوک من:منم عاشق صدات و جنتلمنیت شدم همون روز اول وارد کمپانی شدم اول چشمم به تو خورد بعد صدات بعدم جنتلمنتیت کوک:دیگه بگو عاشق همچیم شدی من:آره یجورایی من بخاطر رابطه ی قبلیم بعد از اون اتفاق دیگه با هیچ مردی وارو ربطه نشدم به هیچ وج تو باهمشون فرق داری همینطوری که داشتم حرف میزدم رویه زمین با چوب اسم خودمو با جونگ کوک رو نوشتم با یه قلب کنارش کوک:اون مرد لیاقت تو رو نداشت من:نه نداشت بعد دستمو گرفت تویه دستاش کوک:بهت قول میدم تا آخر عمرم باهات میمونم میشم همون مردی که میخوای من:تو نیاز نیست تغییر کنی چون تو همینجوریشم(اینجا رو داشته باشید)شاهزاده ی رویاهامی کوک خندید گفت:اگر من شاهزاده ام پس توهم فرشته ای فرشته خوشگل خودم دیوونتم خانوم خودم بعد از این حرف من خندیدم جونگ کوکم خندید اونجا بود حس کردم واقعا جونگ کوک فرد ایده آله منه و اگر بشه پیشنهادی که دادو قبول کنم من:جونگ کوک کوک:جانم من:به پیشنهادت فکر کردم کوک:خوب من:قبول میکنم تا آخر عمر پیشت باشم قبول میکنم که بشم بخشی از خودت کوک:یعنی الان پیشنهاد ازدواجمو قبول کرد من:اوهوم کوک:بوساگ مطمئن باش نمیزارم آب تو دلت تکون بخوره من:مطمئنم بعد همینجوری که پتو رو مون بود قشنگ پوشونده بودیم خودمونو که جونگ کوک به لبام نزدیک شد و لباشو گذاشت رو لبام و لبامو مک زدو خورد بعد گاز گرفت منم همراهیش کردم و لباشو مک میزدمو میخوردم
۱۸.۶k
۱۱ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.