فیک من یک خون آشام هستم ؟! پارت ١١
انگار هانا از حرف جیمین خیلی تعجب کرده بود جیمین چشماش رو بست و صورتش رو به صورت هانا نزدیک کرد که هانا سریع رفت عقب و جیمین از این حرکت ناگهانی هانا تعجب کرد
هانا : من من انتظار اینو نداشتم…این برام زیادیه
جیمین : درکت می کنم حتما خیلی شوکه شدی باشه…
هانا : من باید برم
هانا سریع از اونجا دور شد و شروع به گریه کردن کرد دیگه خسته شده بود از این اتفاقات کاش میشد هیچکس بهش اهمیت نمی داد دلش می خواست یک زندگی آروم و بدون دردسر داشته باشه ولی مثل اینکه زندگی باهاش سازگار نبود همونطور که می دوید و گریه می کرد محکم به کسی خورد و افتاد زمین با چشمای اشکی به بالای سرش نگاه کرد که تهیونگ رو دید
تهیونگ با تعجب پرسید
تهیونگ : هانا حالت خوبه ؟! چرا داری گریه می کنی ؟!
هانا با دستش اشکاش رو پاک کرد بدون توجه به دست تهیونگ که براش دراز شده بود از روی زمین بلند شد و خیلی سرد گفت
هانا : هیچی نیست خوبم
تهیونگ : ولی…
هانا با صدای بلند داد زد
هانا : گفتم که خوبم
انگار صدای هانا خیلی بلند بود و جونگ کوک هم متوجه این صدا شده بود و به سمتشون اومد و بعد از نگاهی که به هانا انداخت گفت
جونگ کوک : هانا اتفاقی افتاده ؟!
ولی هانا خیلی سرد فقط به روبروش خیره شده بود که جونگ کوک با صورتی عصبانی به تهیونگ نگاه کرد و گفت
جونگ کوک : نکنه تو باهاش کاری کردی ؟!
هانا بلند جیغی کشید که جونگ کوک و تهیونگ با تعجب بهش نگاه کردند
هانا : بسه…بسه دیگه خسته شدم
و با سرعت از اونجا دور شد و جونگ کوک و تهیونگ با تعجب به رفتن هانا نگاه کردند
اون شب دل هانا تا صبح آروم نگرفت و به اتفاقاتی که توی این یک ماهی که اینجا بود افتاده بود فکر می کرد
صبح
بعد از خوردن صبحانه بچه ها رفتن و یکم توی جنگل گشتن هانا خیلی سرد و بی احساس رفتار می کرد و اصلا به پسرا توجه نمی کرد و این باعث تعجبشون بود جیا هم از این رفتار سرد هانا تعجب کرده بود آخه اون دختری دلگرم و پر حرف بود ولی حالا تا سوالی ازش نمیشد حرفی به زبون نمی آورد
کشتین منو از بس گفتید پارت بعد رو چرا نمیزاری تو دایرکت ، ناشناسم ، کامنت ها و... دیگه جایی نبود که بهم پیام ندادید خوبه فقط یک روز دیر تر گذاشتم ها خب حتما کار دارم که دیر میزارم الان هم میرم پارت بعد رو بنویسم😐💔دیگه چون این پارت شرایط نداره نزاریدش به امان خدا و هیچ لایک و کامنتی نکنید
اسلاید دو : استایل هانا
#فیک
#بی_تی_اس
#جیمین
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جیمین
#فیک_تهیونگ
#فیک_جونگ_کوک
هانا : من من انتظار اینو نداشتم…این برام زیادیه
جیمین : درکت می کنم حتما خیلی شوکه شدی باشه…
هانا : من باید برم
هانا سریع از اونجا دور شد و شروع به گریه کردن کرد دیگه خسته شده بود از این اتفاقات کاش میشد هیچکس بهش اهمیت نمی داد دلش می خواست یک زندگی آروم و بدون دردسر داشته باشه ولی مثل اینکه زندگی باهاش سازگار نبود همونطور که می دوید و گریه می کرد محکم به کسی خورد و افتاد زمین با چشمای اشکی به بالای سرش نگاه کرد که تهیونگ رو دید
تهیونگ با تعجب پرسید
تهیونگ : هانا حالت خوبه ؟! چرا داری گریه می کنی ؟!
هانا با دستش اشکاش رو پاک کرد بدون توجه به دست تهیونگ که براش دراز شده بود از روی زمین بلند شد و خیلی سرد گفت
هانا : هیچی نیست خوبم
تهیونگ : ولی…
هانا با صدای بلند داد زد
هانا : گفتم که خوبم
انگار صدای هانا خیلی بلند بود و جونگ کوک هم متوجه این صدا شده بود و به سمتشون اومد و بعد از نگاهی که به هانا انداخت گفت
جونگ کوک : هانا اتفاقی افتاده ؟!
ولی هانا خیلی سرد فقط به روبروش خیره شده بود که جونگ کوک با صورتی عصبانی به تهیونگ نگاه کرد و گفت
جونگ کوک : نکنه تو باهاش کاری کردی ؟!
هانا بلند جیغی کشید که جونگ کوک و تهیونگ با تعجب بهش نگاه کردند
هانا : بسه…بسه دیگه خسته شدم
و با سرعت از اونجا دور شد و جونگ کوک و تهیونگ با تعجب به رفتن هانا نگاه کردند
اون شب دل هانا تا صبح آروم نگرفت و به اتفاقاتی که توی این یک ماهی که اینجا بود افتاده بود فکر می کرد
صبح
بعد از خوردن صبحانه بچه ها رفتن و یکم توی جنگل گشتن هانا خیلی سرد و بی احساس رفتار می کرد و اصلا به پسرا توجه نمی کرد و این باعث تعجبشون بود جیا هم از این رفتار سرد هانا تعجب کرده بود آخه اون دختری دلگرم و پر حرف بود ولی حالا تا سوالی ازش نمیشد حرفی به زبون نمی آورد
کشتین منو از بس گفتید پارت بعد رو چرا نمیزاری تو دایرکت ، ناشناسم ، کامنت ها و... دیگه جایی نبود که بهم پیام ندادید خوبه فقط یک روز دیر تر گذاشتم ها خب حتما کار دارم که دیر میزارم الان هم میرم پارت بعد رو بنویسم😐💔دیگه چون این پارت شرایط نداره نزاریدش به امان خدا و هیچ لایک و کامنتی نکنید
اسلاید دو : استایل هانا
#فیک
#بی_تی_اس
#جیمین
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جیمین
#فیک_تهیونگ
#فیک_جونگ_کوک
۷۸.۱k
۰۶ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.