تکپارتی درخواستیازتهیون
تکپارتی درخواستیازتهیون
وقتی تب داره و تو به عنوان دوستش تو خواب میبوسیش
..
هایی من اتم 20 سالمه و تنها زندگی میکنم و یک دوست دارم به نام تهیون
هایی من تهیونم 22 سالمه پدر مادرم چن وقت پیش تویه تصادف فوت کردن و الان یک برادر دارم و یه دوست به نام ات
تهیون: امروز خیلی حالم خوب بود ولی یهو حالم بد شد سر درد گرفتم احساس کردم دارم از تب میسوزم اهمیت ندادم گفتم بخاطر گرماس رفتم خونه یهو افتادم زمین اصن نفهمیدم چی شد یکم گذشت بعد بلند شدم و به ات زنگ زدم
تهیون: اتت
ات: سلام تهیون خوبی
تهیون: حالم بدهه
ات: چی شدهههه الان میامم
ات: داشتم فیلم میدیدم که تهیون زنگ زد جواب دادم صداش یجوری بود نگران شدم تا گف حالش بده سریع حاضر شدم و رفتم
ات: تهیوننن خوبی چی شدهه
تهیون: دارم میسوزم
ات: بزار ببینمم وایی داری از تب میسوزیی وایسا برم دستمال بیارم
ات: رفتم دستمال بیارم وقتی اومدم تهیون خیلی کیوت خوابش برد دلم نیومد بیدارش کنم پس رفتم دستمال و بزارم رو سرش که یهو چشم خورد به لباش نه ات چت شده بیخیال نه اصلا بهتره بلند شم که یدفعه..
تهیون: ات رفت دستمال بیاره که خوابم برد داشت دستمال و میزاشت رو سرم که یکم چشامو باز کردم دیدم ات عرق کرده و فهمیدم
چی شده خواست بلنده شه که دستشو گرفتم و لبامو گذاشتم رو لباش بعد که جدا شدیم از هم..
ات: ت.. تهیون
تهیون: لذت بردی؟
ات: اخه
تهیون: میخوای ادامه بدیم؟
ات:و..و.. ولی
تهیون: هیس فقط بیا جلو
..
پایان
خوشتون اومد؟
ببخشید دیر شد🥲🎀
وقتی تب داره و تو به عنوان دوستش تو خواب میبوسیش
..
هایی من اتم 20 سالمه و تنها زندگی میکنم و یک دوست دارم به نام تهیون
هایی من تهیونم 22 سالمه پدر مادرم چن وقت پیش تویه تصادف فوت کردن و الان یک برادر دارم و یه دوست به نام ات
تهیون: امروز خیلی حالم خوب بود ولی یهو حالم بد شد سر درد گرفتم احساس کردم دارم از تب میسوزم اهمیت ندادم گفتم بخاطر گرماس رفتم خونه یهو افتادم زمین اصن نفهمیدم چی شد یکم گذشت بعد بلند شدم و به ات زنگ زدم
تهیون: اتت
ات: سلام تهیون خوبی
تهیون: حالم بدهه
ات: چی شدهههه الان میامم
ات: داشتم فیلم میدیدم که تهیون زنگ زد جواب دادم صداش یجوری بود نگران شدم تا گف حالش بده سریع حاضر شدم و رفتم
ات: تهیوننن خوبی چی شدهه
تهیون: دارم میسوزم
ات: بزار ببینمم وایی داری از تب میسوزیی وایسا برم دستمال بیارم
ات: رفتم دستمال بیارم وقتی اومدم تهیون خیلی کیوت خوابش برد دلم نیومد بیدارش کنم پس رفتم دستمال و بزارم رو سرش که یهو چشم خورد به لباش نه ات چت شده بیخیال نه اصلا بهتره بلند شم که یدفعه..
تهیون: ات رفت دستمال بیاره که خوابم برد داشت دستمال و میزاشت رو سرم که یکم چشامو باز کردم دیدم ات عرق کرده و فهمیدم
چی شده خواست بلنده شه که دستشو گرفتم و لبامو گذاشتم رو لباش بعد که جدا شدیم از هم..
ات: ت.. تهیون
تهیون: لذت بردی؟
ات: اخه
تهیون: میخوای ادامه بدیم؟
ات:و..و.. ولی
تهیون: هیس فقط بیا جلو
..
پایان
خوشتون اومد؟
ببخشید دیر شد🥲🎀
۳.۵k
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.