پسر طلایی
پسر طلایی
پارت ۱۵
نویسنده : بچه ها حس میکنم یکم از پارت ۱۲ به بعد تر زدم
چون سرماخورده بودمو اینا درس نتونستم بنویسم از الان براتون درستش میکنم🤝💪https://wisgoon.com/ppokmkl
~ ات~
تو کمرم خیلی سوزش حس میکردم
بیدار که شدم یه مرد کچل بالای سرم دیدم
اول خیلی ترسیدم
مرتیکه این چه قیافه ایه آخه
تا دید من بیدار شدم
جونگ کوک و بورا رو صدا زد
_ عهههه ات بیدار شدی ؟؟؟؟
نه خوابیدم روحم اینجاست
بورا: حاجییی
خیلی تشنم بود حوصله ی جواب دادن به اینا رو نداشتم
از جام بلند شدم سرم و از دستم کشیدم بیرون و
پاشدم رفتمچقد هوا تاریک بود
یه نگاه به ساعت انداختم ساعت ۳ نصفه شب بود
یاااا چقد دیر شده
همینجور که منتطر بودم جونگ کوک و بورا بیان
یهو نه نفر یه گونی انداخت رو سرم▪︎ ساکت باش هیچ حرفی هم نزن
* چاقو رو میگیره روی شکمش
تو دیگه خره کی ای ؟ این چند روزه کلی اتفاق برام افتاده تو دیگه چی می گی این وسط ؟؟؟
▪︎ فک کن یکی از طرفدارات
هوففففف میدونم نکنه توام عاشق من شدی ؟
▪︎ اوممم شاید اول بریم تو ی ون بعد برات تعریف میکنم
دیه داشتم روانی میشدم
هی خودمو میکشیدم این طرف و اون طرف
ولی مگه طرف میذاشت ؟
دیگه دست از تلاش برداشتمو بی جون رفتم تو ون
با اون چاقویی که از دلقک خورده بودم جونی نداشتم البته چاقوش فقط یه چسه رفته بود تو کمرم این چیزی نبود
داشتم تو اون گونی کمبود نفس میآوردم که پسره گفت رسیدیم
گونی رو از سرم کشید
که یه ویلای خیلی مثلا باحال دیدم
نویسنده : بنظرتون قراره چی بشه؟
پارت ۱۵
نویسنده : بچه ها حس میکنم یکم از پارت ۱۲ به بعد تر زدم
چون سرماخورده بودمو اینا درس نتونستم بنویسم از الان براتون درستش میکنم🤝💪https://wisgoon.com/ppokmkl
~ ات~
تو کمرم خیلی سوزش حس میکردم
بیدار که شدم یه مرد کچل بالای سرم دیدم
اول خیلی ترسیدم
مرتیکه این چه قیافه ایه آخه
تا دید من بیدار شدم
جونگ کوک و بورا رو صدا زد
_ عهههه ات بیدار شدی ؟؟؟؟
نه خوابیدم روحم اینجاست
بورا: حاجییی
خیلی تشنم بود حوصله ی جواب دادن به اینا رو نداشتم
از جام بلند شدم سرم و از دستم کشیدم بیرون و
پاشدم رفتمچقد هوا تاریک بود
یه نگاه به ساعت انداختم ساعت ۳ نصفه شب بود
یاااا چقد دیر شده
همینجور که منتطر بودم جونگ کوک و بورا بیان
یهو نه نفر یه گونی انداخت رو سرم▪︎ ساکت باش هیچ حرفی هم نزن
* چاقو رو میگیره روی شکمش
تو دیگه خره کی ای ؟ این چند روزه کلی اتفاق برام افتاده تو دیگه چی می گی این وسط ؟؟؟
▪︎ فک کن یکی از طرفدارات
هوففففف میدونم نکنه توام عاشق من شدی ؟
▪︎ اوممم شاید اول بریم تو ی ون بعد برات تعریف میکنم
دیه داشتم روانی میشدم
هی خودمو میکشیدم این طرف و اون طرف
ولی مگه طرف میذاشت ؟
دیگه دست از تلاش برداشتمو بی جون رفتم تو ون
با اون چاقویی که از دلقک خورده بودم جونی نداشتم البته چاقوش فقط یه چسه رفته بود تو کمرم این چیزی نبود
داشتم تو اون گونی کمبود نفس میآوردم که پسره گفت رسیدیم
گونی رو از سرم کشید
که یه ویلای خیلی مثلا باحال دیدم
نویسنده : بنظرتون قراره چی بشه؟
۵.۸k
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.