ازدواج اجباری
ازدواج اجباری
پارت 38
باهاش برقصم داشتیم باهم میرقصیدیم یهویی دوباره صحنه رقص کامران اومد جلوم و زدم زیر خنده
-به چی میخندی؟
-خیلی قشنگ میرقصی
دوباره زدم زیرخنده خدایش رقصش خوب بود ولی اون لحظه خیلی باحال شده بود لبامو بوسید و گفت بیا بریم تو حیاط
-عمرا باون سگ سیاه زشتت پامو بذارم تو حیاط خندیدو گفت
بیا بریم من حواسم بهت هستم
باشه ای گفتم و دست تو دست هم رفتیم تو حیاط
-کامران
-هان؟
-تا حالا چندتا دوست دختر داشتی؟
-واسه چی؟
با بی تفاوتی گفتم
-همینجوری
-زیاد ولی باهمشون بیشتر از 2 ماه نمیموندم دلم و میزدن
-هومممم
-تو چندتا دوست پسر داشتی
-هیچییییییی
-واقعا؟
-اره
-اصلا بهت نمیاد پس اون پسره چی بود اونروز جلوتون و گرفته بود
واستادم و گفتم
-کدوم پسره
-همونی که اونروز داشتی با دوستت از مدرسه میومدی جلوتون گرفته بود بهتون گفتم سوار ماشین شین ولی شما دوییدین ودر رفتین خندیدم و گفتم
-اهان اون اشغال و میگی؟یکی از لاتای کوچمون بود ازش بدم میومد ولی اون خودش و میچسبوند بهم همه جام گفته بود ما باهن نامزدیم
-وای که اونروز چقده حرص خوردم هم از دست پسره که گفت نامزدمه هم از دست تو که فرار کردی،تا حالا کسی جرئت نداشت باهام اونجوری کنه
-بیخیال حالا،اخ که چقده دلم واسه سارا تنگ شده
-سارا کیه؟
-همون دوستم دیگه
-اهان
-بهار
-هومممممم؟
-تو ازمن متنفری؟
واستادم خیلی ناگهانی پرسید
-راستش اولش خیلی ازت بدم میومد میخواستم سربه تنت نباشه ولی الان هیچ حس خاصی بهت ندارم
اهی کشید و گفت -همونم غنیمته
خندیدم و گفتم
-نکنه فکر کردی عاشقتم شازده؟
-اره
-اوهووووووو یکم خودتو تحویل بگیر
-میدونی دخترایی که دور و ورم بودن بهم میگفتم عاشقمن
-حالا واقعا عاشقت بودن؟
شونه ای بالا انداخت و گفت
-نمیدونم ولی اینطور وانمود میکردن
همون موقع تلفنش زنگ خورد با لبخند جواب داد
-هان؟چیه باز انگل زندگی؟ -
-اوهوووووو بشین بابا دخترم ،دختر تو زن منه،هرکاریم بکنم به خودم ربط داره -
یهو زد زیر خنده و من و بایه دستش تو بغلش گرفت و به خودش چسبوندم موهام و که ریخته بود جلوی صورتم با دست زدم پشت گوشم کنجکاوانه داشتم به کامران نگاه میکردم تا بفهمم داره با کی حرف میزنه
-تو ادم نمیشی نه؟وای وای دلم واسه اون شوهر بیچارت بسوزه -
ای بی ادب گمشووووووووووو - -اره گوشی دستت ازمن خدافظ گوشیو گرفت طرفم
-بیا مامان جونته
-مامان جونم؟
-نوشینه با لبخند گوشیو ازش گرفتم
-الو؟
-ای دختره چش سفید حالا دیگه مامانت و نمیشناسی به خدا بهار شیرمو حلالت نمیکنم ای دختره نمک نشناس داشتم به چرت و پرتاش میخندیدم
-بایدم به ریش نه نت بخندی دختره بی حیا -مامان جونم یه کم نفس بگیر نفس بلندی کشید.
پارت 38
باهاش برقصم داشتیم باهم میرقصیدیم یهویی دوباره صحنه رقص کامران اومد جلوم و زدم زیر خنده
-به چی میخندی؟
-خیلی قشنگ میرقصی
دوباره زدم زیرخنده خدایش رقصش خوب بود ولی اون لحظه خیلی باحال شده بود لبامو بوسید و گفت بیا بریم تو حیاط
-عمرا باون سگ سیاه زشتت پامو بذارم تو حیاط خندیدو گفت
بیا بریم من حواسم بهت هستم
باشه ای گفتم و دست تو دست هم رفتیم تو حیاط
-کامران
-هان؟
-تا حالا چندتا دوست دختر داشتی؟
-واسه چی؟
با بی تفاوتی گفتم
-همینجوری
-زیاد ولی باهمشون بیشتر از 2 ماه نمیموندم دلم و میزدن
-هومممم
-تو چندتا دوست پسر داشتی
-هیچییییییی
-واقعا؟
-اره
-اصلا بهت نمیاد پس اون پسره چی بود اونروز جلوتون و گرفته بود
واستادم و گفتم
-کدوم پسره
-همونی که اونروز داشتی با دوستت از مدرسه میومدی جلوتون گرفته بود بهتون گفتم سوار ماشین شین ولی شما دوییدین ودر رفتین خندیدم و گفتم
-اهان اون اشغال و میگی؟یکی از لاتای کوچمون بود ازش بدم میومد ولی اون خودش و میچسبوند بهم همه جام گفته بود ما باهن نامزدیم
-وای که اونروز چقده حرص خوردم هم از دست پسره که گفت نامزدمه هم از دست تو که فرار کردی،تا حالا کسی جرئت نداشت باهام اونجوری کنه
-بیخیال حالا،اخ که چقده دلم واسه سارا تنگ شده
-سارا کیه؟
-همون دوستم دیگه
-اهان
-بهار
-هومممممم؟
-تو ازمن متنفری؟
واستادم خیلی ناگهانی پرسید
-راستش اولش خیلی ازت بدم میومد میخواستم سربه تنت نباشه ولی الان هیچ حس خاصی بهت ندارم
اهی کشید و گفت -همونم غنیمته
خندیدم و گفتم
-نکنه فکر کردی عاشقتم شازده؟
-اره
-اوهووووووو یکم خودتو تحویل بگیر
-میدونی دخترایی که دور و ورم بودن بهم میگفتم عاشقمن
-حالا واقعا عاشقت بودن؟
شونه ای بالا انداخت و گفت
-نمیدونم ولی اینطور وانمود میکردن
همون موقع تلفنش زنگ خورد با لبخند جواب داد
-هان؟چیه باز انگل زندگی؟ -
-اوهوووووو بشین بابا دخترم ،دختر تو زن منه،هرکاریم بکنم به خودم ربط داره -
یهو زد زیر خنده و من و بایه دستش تو بغلش گرفت و به خودش چسبوندم موهام و که ریخته بود جلوی صورتم با دست زدم پشت گوشم کنجکاوانه داشتم به کامران نگاه میکردم تا بفهمم داره با کی حرف میزنه
-تو ادم نمیشی نه؟وای وای دلم واسه اون شوهر بیچارت بسوزه -
ای بی ادب گمشووووووووووو - -اره گوشی دستت ازمن خدافظ گوشیو گرفت طرفم
-بیا مامان جونته
-مامان جونم؟
-نوشینه با لبخند گوشیو ازش گرفتم
-الو؟
-ای دختره چش سفید حالا دیگه مامانت و نمیشناسی به خدا بهار شیرمو حلالت نمیکنم ای دختره نمک نشناس داشتم به چرت و پرتاش میخندیدم
-بایدم به ریش نه نت بخندی دختره بی حیا -مامان جونم یه کم نفس بگیر نفس بلندی کشید.
۲.۴k
۳۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.