پارت ۱۳

پارت ۱۳
تو یه روانی جئون

ویو یونا
اون..اون کوک بود تیر خورده جیمین و بادیگاردا بلندش کردن و سوار ماشین شد دستش خونی بود که بیهوش شد رسیدیم عمارت دکتر کوک دید گفت زخمش سطحی و زود خوب میشه منم چون برده شخصیش بودم باید از مواظب میکردم خوابیده بود رو تخت منم پیشش بودم هنوز بی هوش بود وای تب ‌داشت یه دستمال خیس گذاشتم رو سرش
_ یو..نا
+ ارباب به هوش آمدین
_ اوهوم سرم درد می‌کنه
+ طبیعیه
_ چیشد
+ ما اون وو کشتیم ولی شما تیر خوردین
_ آهان
آروم از زیر پتو دستمال خیسو کردم تو باکسرش و فشار دادم
_ آیی درد داره
+ یکم تحمل کنید خوب میشه
_ میشه شب پیشم بخوابی
+ مجبورم
_ یعنی خودت دوست نداری
+ آمممم نه
_ ولی باید بخوابی
+ باشه
باید بریم حموم
_ یعنی تو با این جستت منو بشوری
+ آره مگه چیه
_ (خنده) هیچی بریم
لباساشو در آوردم و نشوندمش تو وان دستمو رو بدنش می‌کشیدم اونم گاهی ناله میکرد شروع کردم سرشو شستن
_ آیییییی کف رفت تو چشممممم
+(تو مغزش) خرس گنده خجالت نمیکشه هه یه ایده دارم آروم انگشتمو فشار دادم رو سوراخش
_ هق نکنننن
+(بازم تو مغزش) این آنقدر لوس بود و من ازش میترسیدم😐
که یهو
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
خمارییییییی 😁
شرطا
لایک= ۷
کامنت= ۱۰
خدایی خوب نوشتم نه 👍🖤