مافیایجذابمن

#مافیای_جذاب_من
part⁸
راوی: بعد از شام هرکی مشغول یه کاری شد
و کوک، یونگی رو دنباله یکی از کارایه شرکت فرستاد که تا صبح انجام بده
تهیونگو کوک داشتن صحبت میکردن و جیمین با تلفنش حرف میزد، یوجین نشسته بود و به یه جا خیره بود...
یوجین ویو:
فک کنم ا. ت خدمتکاره جدیده کوک بود.. ازش خوشم اومد، نمیخواستم برده ی کوک باشه...دختره کیوت، جذاب، سفید، و انـ‌.دامـ‌.ه عالی ای داشت، برای زـ*ـر خـ*ابـ. ـی خوب بود
باید از چنگ کوک هرچه زودتر درش میووردم
غرق افکارمو ا. ت بودم که...
جیمین: بچه ها من کاری برام پیش اومد باید برم
تهیونگ: هوی کلک..دوس دخترت بود؟ 😈
جیمین: شاید...
کوک: گومشو برو بدبخته هول😑
جیمین:رفتم
تهیونگ: یوجیننننننن
یوجین: بلههعععع
تهیونگ: به چی فکر میکنی
یوجین: خدم... هیچی
کوک: چی؟
یوجین: هیچی
تهیونگ: منم باور کردم
یوجین: یواشکی گوشیمو رو زنگ گذاشتم که مثلا یکی بهم زنگ زده...
یوجین: چیشده؟
عاها
نمیتونم، ضروریه؟
خیله خب الان میام، باشههههه(الکی قط کرد)
کوک:..
فیک #فیکشن #فیک_بی‌تی‌اس #فیک_بی_تی_اس #فیک_جونکوک #فیک_کوک #فیک_تهیونگ #فیک_جیمین #فیک_یونگی #فیک_شوگا #فیک_سوکجین
#فیک_جین #فیک_نامجون #فیک_هوسوک #فیک_جیهوپ #سناریو #بی‌تی‌اس #بی_تی_اس #نامجون #جین #یونگی #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونکوک
ܩܢ݅ܠߊ ܠߊ‌یܭ/ܦ̇ߊ‌ܠو ܭܝ̇ߺܨ ܟܿܝ‌ܥ̇‌‌وܦ̈ܙ‌ ܢ̣ܢܚ݅ܩ:)
کم شد ببخشید، تا شب تونستم میزارم☆