قبر ارواح
حالا همه چی فرق کرده من قصه میگم تو گوش کن یروزی من غرور داشتم خدا منو نگاه کرد عاشق شدم عاشق تو ولب انقدر غرور داشتم ساعت ها میگذشت من یروزی نگات کردم باهات یهو حرف زدم ولی دنیا کوچیکه تو عاشق یکی دیگه حالا درد رو میفهمم میفهمم عشق چیه درد عشق چه دردیه خدا دردمو نگاه کن من چیکار کنم تنهام سر قبر خالی فک کنم روحم اونجا پنهانه بدو جسمش حالا باید هردو کنار هم باشند
۲.۸k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳