رویایی که تبدیل به واقعیت شد پارت ۵۹
از زبون خودم
پاشدم باهاش رفتم تو اتاق رفتم تو یهو جونگ کوک دستمو گرفت کشید منو سمت خودش و منو چسبوند به خودشو دو تا دستاشو دور کمرم حلقه کرد و سفت فشار میداد بعد درم بست محکم
تهیونگ:هووووررررررر چرا در و اونجوری میبندی😲(یه جوری داد میزنی میگی رررر انگار به اسب میگی بیا😐😂😂🤣) کوک:به تو هیچ ربطی نداره بعد به من نگاه کرد منم دو تا دستامو دور گردنش حلقه کردم کوک:مغزم سوت میکشه من:چرا کوک:تقصیر تو بود سه بار زدی سه باره داره سوت میزنه الان نمی تونم وایسم نگاه کنم منم میکنم بعد لباشو محکم کوبید رو لبام و لبامو مک میزد و میخورد یه لحظم از لبام جدا نمیشد همینجوری مک میزد میخورد منم همراهیش میکردم بعد بردم عقب عقب عقب عقب سمت تخت بعد باهم افتادیم رو تخت همینجوری لبا همو مک میزدیم اصلا به نفس و اکسیژن فکر نمیکردیم(بلی☺😂😂) بعد چند دقیقه از لبا هم جدا شدیم و فقط به هم نگاه کردیم کوک:گائول من:جونم کوک:دوست دارم من:منم دوست دارم کوک:چقدر من:اوممم ۱۰🤗🤥 کوک:فقط ده تا😢 من:شوخی کردیم من اندازه ی یه دنیا دوست دارم کوک:منم اندازه ی کهکشان دوست دارم بعد به هم لبخند زدیم و جونگ کوک رفت سمت گردنم و روی گردنم بوسه های پشت سر هم میزد کوک:یکی یدونم من:با منی کوک:نه پ با عمم (مگه به جز تو کسی اینجا هست😐😂🤣خیانت به گائول جرم سنگینیست😐😂😂😂😂🤣) من:جونم کوک:میخوامت با من ازدواج کن☺🙏 گفت با من ازدواج کن سوال خیلی سنگینیه من:خوب خیلی سنگینی کوک:یه کلمه آره یا آره😌 من:بگم نه چیکار میکنی کوک:خوب ولت میکنم 😏 من:عهههه اوکی نه نمیکنم🤥(این یعنی آره😂ولی میخواد ببینه عکس العملش و قیافش چجوریه) یهو دیدم قرمز شد کوک:نمیکنی من:نوچ یهو پاشد رفت بیرون منم دنبالش رفتم دوییدم یهو از پشت پریدم رو کمرش من:کجا☺ کوک:مگه من فقط تو رو برا دوستی مال خودم کردمت من:خوب من شوخی کردم کوک:یعنی چی من:یعنی اینکه قبول میکنم کوک:واقعا من:تو فکر کن به پیشنهادت بگم نه😐باید برم سرمو بزارم زمین بمیرم کوک:اولن خدا نکن دومن تو قبول کردی سومن باید به همه بگیم من:این آخری سخته کوک:چیش سخته شروع کرد به راه رفتن منم پشتش رو کولش بودم و دستمو دور گردنش حلقه کردم و پاهامم دورش حلقه کردم کوک:نمی تونیم که مخفی کنیم من:ولی من میترسم کوک:از چی میترسی من:اینکه کسی نخواد قبول کنه و صدمش به خودت وارد شه کوک:گائول اگه کسی قبول نکرد دلیل نمیشه از هم جدا شیم تنها راه در اون زمان فراره من:یعنی میگی فرار کنیم کوک:آره فرار میکنیم میریم یه جای دور که کسی دستش بهمون نرسه در سکوت کامل باشه (بهترین جا بیرون از کره زمین تو مریخه😂😂🤣🤣😐) کوک:ولی اگه قبول کردن راحت میشه برامون من:اینا به کنار آرمیا رو چی میگی
پاشدم باهاش رفتم تو اتاق رفتم تو یهو جونگ کوک دستمو گرفت کشید منو سمت خودش و منو چسبوند به خودشو دو تا دستاشو دور کمرم حلقه کرد و سفت فشار میداد بعد درم بست محکم
تهیونگ:هووووررررررر چرا در و اونجوری میبندی😲(یه جوری داد میزنی میگی رررر انگار به اسب میگی بیا😐😂😂🤣) کوک:به تو هیچ ربطی نداره بعد به من نگاه کرد منم دو تا دستامو دور گردنش حلقه کردم کوک:مغزم سوت میکشه من:چرا کوک:تقصیر تو بود سه بار زدی سه باره داره سوت میزنه الان نمی تونم وایسم نگاه کنم منم میکنم بعد لباشو محکم کوبید رو لبام و لبامو مک میزد و میخورد یه لحظم از لبام جدا نمیشد همینجوری مک میزد میخورد منم همراهیش میکردم بعد بردم عقب عقب عقب عقب سمت تخت بعد باهم افتادیم رو تخت همینجوری لبا همو مک میزدیم اصلا به نفس و اکسیژن فکر نمیکردیم(بلی☺😂😂) بعد چند دقیقه از لبا هم جدا شدیم و فقط به هم نگاه کردیم کوک:گائول من:جونم کوک:دوست دارم من:منم دوست دارم کوک:چقدر من:اوممم ۱۰🤗🤥 کوک:فقط ده تا😢 من:شوخی کردیم من اندازه ی یه دنیا دوست دارم کوک:منم اندازه ی کهکشان دوست دارم بعد به هم لبخند زدیم و جونگ کوک رفت سمت گردنم و روی گردنم بوسه های پشت سر هم میزد کوک:یکی یدونم من:با منی کوک:نه پ با عمم (مگه به جز تو کسی اینجا هست😐😂🤣خیانت به گائول جرم سنگینیست😐😂😂😂😂🤣) من:جونم کوک:میخوامت با من ازدواج کن☺🙏 گفت با من ازدواج کن سوال خیلی سنگینیه من:خوب خیلی سنگینی کوک:یه کلمه آره یا آره😌 من:بگم نه چیکار میکنی کوک:خوب ولت میکنم 😏 من:عهههه اوکی نه نمیکنم🤥(این یعنی آره😂ولی میخواد ببینه عکس العملش و قیافش چجوریه) یهو دیدم قرمز شد کوک:نمیکنی من:نوچ یهو پاشد رفت بیرون منم دنبالش رفتم دوییدم یهو از پشت پریدم رو کمرش من:کجا☺ کوک:مگه من فقط تو رو برا دوستی مال خودم کردمت من:خوب من شوخی کردم کوک:یعنی چی من:یعنی اینکه قبول میکنم کوک:واقعا من:تو فکر کن به پیشنهادت بگم نه😐باید برم سرمو بزارم زمین بمیرم کوک:اولن خدا نکن دومن تو قبول کردی سومن باید به همه بگیم من:این آخری سخته کوک:چیش سخته شروع کرد به راه رفتن منم پشتش رو کولش بودم و دستمو دور گردنش حلقه کردم و پاهامم دورش حلقه کردم کوک:نمی تونیم که مخفی کنیم من:ولی من میترسم کوک:از چی میترسی من:اینکه کسی نخواد قبول کنه و صدمش به خودت وارد شه کوک:گائول اگه کسی قبول نکرد دلیل نمیشه از هم جدا شیم تنها راه در اون زمان فراره من:یعنی میگی فرار کنیم کوک:آره فرار میکنیم میریم یه جای دور که کسی دستش بهمون نرسه در سکوت کامل باشه (بهترین جا بیرون از کره زمین تو مریخه😂😂🤣🤣😐) کوک:ولی اگه قبول کردن راحت میشه برامون من:اینا به کنار آرمیا رو چی میگی
۴.۲k
۱۶ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.