داستان
داستان
.
شاید آن روز که روبروی کیک تولدش با سی و یک شمع نشسته و چشمانش را بسته و دستانش را در هم گره کرده و زیر چانه اش گذاشته بود ، تصور نمیکرد چند ماه بعد در این جایگاه ایستاده باشد و از مردی که تهمت فاحشه و تروریست به او زده و روسری از سرش کشیده ، شکایت کند !
آن روز پسر سه ساله اش، مصطفی ، هیجان زده منتظر بود تا مادر چشمانش را باز کند و نقاشی ای که برایش با هزار زحمت کشیده را هدیه دهد
اما حالا روی پاهای پدر نشسته و چشم دوخته به مادر که در جایگاه ایستاده ..
صدای قاضی در دادگاه می پیچد و مروه روسری خود را مرتب می کند و آماده است تا پس از تمام شدن حرف های آقای قاضی ، شکایت خود را اعلام کند
.
علی ، همسرش ، به مروه چشم دوخته و با خود مرور می کند که #حجاب هیچگاه برای مروه تنها یک #سبک زندگی نبوده ، بلکه #پرچمی بود که برای نشان دادن اعتقاداتش بالا بُرد ، که اگر تنها یک امر عادی بود ، هرگز کار به شکایت نمیکشید
حجاب هیچگاه برای مروه تنها یک پوشش که نگاه های شرور را از اون دور کند هم نبود !
او همیشه در چشمان مروه میخواند که او با این حجاب قصد یک #جهاد_اکبر را دارد
جهادی که اگر در آن چنین مصمم نبود ، هرگز باعث نمیشد نامش اینچنین در تاریخ جاودانه بماند ….
.
– خانم شربینی ! شکایت خود را اعلام کنید ، با ذکر جزییات
مروه در دل بسم اللهی میگوید ، اما خبر ندارد که این آخرین بسم اللهی است که زیر سقف آسمان این دنیا ، میتواند بر زبان براند
متهم از جایگاه خود شتابان به سمت مروه حرکت می کند و چاقو را در بدنش فرو می کند و به کم هم قانع نمیشود … و هجده ضربه به بدن بی جان مروه می زند
.
.
الکس دبلیو ، قاتل این شهیده حجاب ، به حبس ابد محکوم می شود
اما این حکم ، نه مادرِ مصطفیِ سه ساله را بر میگرداند ، نه روح زخم خورده اش را .. که در مقابل دیدگانش هم پر کشیدن مادر دید و هم زخمی شدن پدر
این حکم ، شاید مرهمی برای همسر مروه باشد ، که او به سزای عملش رسیده ، اما هرگز قلب زخمیش را ترمیم نخواهد کرد
این حکم حتی .. نمیتواند زندگی فرزند سه ماهه ای که در بطن مروه به شهادت رسید را به او برگرداند …
.
آری ، او شهیده حجاب است
حجابی که پیغمبر ص درباره ان چنین گفت
« زنی که برای حفظ غیرت ، استقامت ورزید و برای خدا وظیفه خود را به خوبی انجام داد ، خداوند پاداش شهید را به او خواهد داد.»
[بحارالانوار، جلد ۱۰۳، ص ۲۵۰]
.
شاید آن روز که روبروی کیک تولدش با سی و یک شمع نشسته و چشمانش را بسته و دستانش را در هم گره کرده و زیر چانه اش گذاشته بود ، تصور نمیکرد چند ماه بعد در این جایگاه ایستاده باشد و از مردی که تهمت فاحشه و تروریست به او زده و روسری از سرش کشیده ، شکایت کند !
آن روز پسر سه ساله اش، مصطفی ، هیجان زده منتظر بود تا مادر چشمانش را باز کند و نقاشی ای که برایش با هزار زحمت کشیده را هدیه دهد
اما حالا روی پاهای پدر نشسته و چشم دوخته به مادر که در جایگاه ایستاده ..
صدای قاضی در دادگاه می پیچد و مروه روسری خود را مرتب می کند و آماده است تا پس از تمام شدن حرف های آقای قاضی ، شکایت خود را اعلام کند
.
علی ، همسرش ، به مروه چشم دوخته و با خود مرور می کند که #حجاب هیچگاه برای مروه تنها یک #سبک زندگی نبوده ، بلکه #پرچمی بود که برای نشان دادن اعتقاداتش بالا بُرد ، که اگر تنها یک امر عادی بود ، هرگز کار به شکایت نمیکشید
حجاب هیچگاه برای مروه تنها یک پوشش که نگاه های شرور را از اون دور کند هم نبود !
او همیشه در چشمان مروه میخواند که او با این حجاب قصد یک #جهاد_اکبر را دارد
جهادی که اگر در آن چنین مصمم نبود ، هرگز باعث نمیشد نامش اینچنین در تاریخ جاودانه بماند ….
.
– خانم شربینی ! شکایت خود را اعلام کنید ، با ذکر جزییات
مروه در دل بسم اللهی میگوید ، اما خبر ندارد که این آخرین بسم اللهی است که زیر سقف آسمان این دنیا ، میتواند بر زبان براند
متهم از جایگاه خود شتابان به سمت مروه حرکت می کند و چاقو را در بدنش فرو می کند و به کم هم قانع نمیشود … و هجده ضربه به بدن بی جان مروه می زند
.
.
الکس دبلیو ، قاتل این شهیده حجاب ، به حبس ابد محکوم می شود
اما این حکم ، نه مادرِ مصطفیِ سه ساله را بر میگرداند ، نه روح زخم خورده اش را .. که در مقابل دیدگانش هم پر کشیدن مادر دید و هم زخمی شدن پدر
این حکم ، شاید مرهمی برای همسر مروه باشد ، که او به سزای عملش رسیده ، اما هرگز قلب زخمیش را ترمیم نخواهد کرد
این حکم حتی .. نمیتواند زندگی فرزند سه ماهه ای که در بطن مروه به شهادت رسید را به او برگرداند …
.
آری ، او شهیده حجاب است
حجابی که پیغمبر ص درباره ان چنین گفت
« زنی که برای حفظ غیرت ، استقامت ورزید و برای خدا وظیفه خود را به خوبی انجام داد ، خداوند پاداش شهید را به او خواهد داد.»
[بحارالانوار، جلد ۱۰۳، ص ۲۵۰]
۱.۸k
۲۲ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.