عشق بی انتها پارت ۳۴
#بوساگ
وسایل آرایشامو آوردم جونگ کوک رو تخت نشست منم رفتم کنار چهارزانو به شکله یوری نشستم من آرایشش میکردم اونم بهم نگاه میکرد آرایشش کردم خواستم یکم ازیتش کنم یدونه گذاشتم گوشه دماغش زدم زیر خنده من:وایی چقدر بهت میاد کوک:هان من:برات خال گذاشتم پاشو برو تموم شد😂 پاشد تو آیینه رو نگاه کرد اون خالو که دید از خنده قش کرد اومد پیشم نشست منم خندیدم باهم میخندیدیم من:چقدر بهت میاد😂😂😂😂 کوک:بوساگ من:هان کوک:پاکش کن من:هان کوک:میگم پاکش کن من:خیله خوب عااا😐 یدونه دستمال برداشتم روشو پاک کردم من:بیا ایششش برگشتم لب و لچمو آویزون کردم دست به سینه من:باهات قهلم🙁 خندید گفت:هی قهر نکن شوخی کردم من:شوخیشم قشنگ نبود😢 کوک:خیله خوب یهو دیدم منو از پشت بغل کرد و چسبوند به خودش سرم رو کتفش بود اونم بغلم میکردو سرش رو موهام میزاشتو گردنمو گونمو بوس میکرد منم حس خوبه داشتم یه جورایی آرومم میکرد تو بغلش که بودم منو میمالید منم خنده ی ریزی میکردم اونم خنده ریزی میکرد بعد از تو بغلش آوردم بیرون و بازوهامو گرفتو خوابوندم رو تخت اونم بدنشو انداخت روم پاهام بغلش و فقط خودش یعنی بدنش روم بود بعد لباشو محکم گذاشت رو لبامو لبامو مک زد دستشو میکشید رو سینه هام منم دستمو بردم گذاشتم رو گردنش بعد رفت سراغ گردنم گردنمو لیس میزدو مک میزد بعد جدا شد و آخر محکم لباشو چسبوند رو لبامو لبامو گاز میگرفت منم همینجوری که لبام رو لباش بود آه و ناله میکردم که خون اومد من:آیی کوک:اوه ببخشید خون اومد رفت یه دستمال آورد کشید رو لبم جایی که زخم شده کوک:زیادی گاز گرفتم من:آره هی بچه ها بیردن منتظرن بعد ما نشستیم اینجا داریم عشق بازی میکنیم اومد نزدیک صورتم کوک:مگه اشگالی داره با دوست دخترم عشق بازی کنم یه خورده نگاهامون بهم دوخته شد و من پاشدم از رو تخت کوک خندید گفت:خیله خوب باشه بریم من:آره بریم دوییدم رفتم بیرون که موچ دستمو گرفت کشید سمت خودش یه دستشم دور کمرم حلقه کرد و منو با دوتا دستاش دور کمرمو گرفت و یکم بردم بالا منم دستم رو کتفش بود من:کوک به نظرم زیادی شد کوک:نه نشده مشکلم اینه که نمی تونم از لباتو نگاهت دست بکشم من:خوب الان باید چیکار کنم کوک:یه کوچولو دیگه اونارو ولش کن الان حتما دارن گریه میکنن دستمو دور گردنش حلقه کردم من:هووممم باید فکر کنم اوممم باشه فقط یه کوچولو یه کوچولو اگر بیشتر از دوتا بشه تنبیهت اینه که تا سه روز نمیازرم ببوسیم کوک:سه روز من نمی تونم من:مشکل خودته😏 کوک:آه چینجا باشه بعد چسبوندم به دیوار لبامو دو بار پشت سرم هم مک زد و گاز گرفت و بعد جدا شد منم از پشت درو باز کردم که پاهامو گیر کرد بهم و با صدای ته که گفت:اهم
وسایل آرایشامو آوردم جونگ کوک رو تخت نشست منم رفتم کنار چهارزانو به شکله یوری نشستم من آرایشش میکردم اونم بهم نگاه میکرد آرایشش کردم خواستم یکم ازیتش کنم یدونه گذاشتم گوشه دماغش زدم زیر خنده من:وایی چقدر بهت میاد کوک:هان من:برات خال گذاشتم پاشو برو تموم شد😂 پاشد تو آیینه رو نگاه کرد اون خالو که دید از خنده قش کرد اومد پیشم نشست منم خندیدم باهم میخندیدیم من:چقدر بهت میاد😂😂😂😂 کوک:بوساگ من:هان کوک:پاکش کن من:هان کوک:میگم پاکش کن من:خیله خوب عااا😐 یدونه دستمال برداشتم روشو پاک کردم من:بیا ایششش برگشتم لب و لچمو آویزون کردم دست به سینه من:باهات قهلم🙁 خندید گفت:هی قهر نکن شوخی کردم من:شوخیشم قشنگ نبود😢 کوک:خیله خوب یهو دیدم منو از پشت بغل کرد و چسبوند به خودش سرم رو کتفش بود اونم بغلم میکردو سرش رو موهام میزاشتو گردنمو گونمو بوس میکرد منم حس خوبه داشتم یه جورایی آرومم میکرد تو بغلش که بودم منو میمالید منم خنده ی ریزی میکردم اونم خنده ریزی میکرد بعد از تو بغلش آوردم بیرون و بازوهامو گرفتو خوابوندم رو تخت اونم بدنشو انداخت روم پاهام بغلش و فقط خودش یعنی بدنش روم بود بعد لباشو محکم گذاشت رو لبامو لبامو مک زد دستشو میکشید رو سینه هام منم دستمو بردم گذاشتم رو گردنش بعد رفت سراغ گردنم گردنمو لیس میزدو مک میزد بعد جدا شد و آخر محکم لباشو چسبوند رو لبامو لبامو گاز میگرفت منم همینجوری که لبام رو لباش بود آه و ناله میکردم که خون اومد من:آیی کوک:اوه ببخشید خون اومد رفت یه دستمال آورد کشید رو لبم جایی که زخم شده کوک:زیادی گاز گرفتم من:آره هی بچه ها بیردن منتظرن بعد ما نشستیم اینجا داریم عشق بازی میکنیم اومد نزدیک صورتم کوک:مگه اشگالی داره با دوست دخترم عشق بازی کنم یه خورده نگاهامون بهم دوخته شد و من پاشدم از رو تخت کوک خندید گفت:خیله خوب باشه بریم من:آره بریم دوییدم رفتم بیرون که موچ دستمو گرفت کشید سمت خودش یه دستشم دور کمرم حلقه کرد و منو با دوتا دستاش دور کمرمو گرفت و یکم بردم بالا منم دستم رو کتفش بود من:کوک به نظرم زیادی شد کوک:نه نشده مشکلم اینه که نمی تونم از لباتو نگاهت دست بکشم من:خوب الان باید چیکار کنم کوک:یه کوچولو دیگه اونارو ولش کن الان حتما دارن گریه میکنن دستمو دور گردنش حلقه کردم من:هووممم باید فکر کنم اوممم باشه فقط یه کوچولو یه کوچولو اگر بیشتر از دوتا بشه تنبیهت اینه که تا سه روز نمیازرم ببوسیم کوک:سه روز من نمی تونم من:مشکل خودته😏 کوک:آه چینجا باشه بعد چسبوندم به دیوار لبامو دو بار پشت سرم هم مک زد و گاز گرفت و بعد جدا شد منم از پشت درو باز کردم که پاهامو گیر کرد بهم و با صدای ته که گفت:اهم
۱۰.۰k
۲۶ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.