بِه وَقتِه نِوِشتِه آنآ
#قسمت دوم
قسمت اول=>https://wisgoon.com/pin/30459819//
فقط بمون سر جات تا من بیام.وااا این چشه مث اسکلا بهش زل میزدم که پاشد رفت .گوشیشوبرداشتم سه ساعت طول میکشید رمزشو ادم بزنه اخه یک هف یک دو یک پنج یک دهم شد رمز گوشی اسکل . رفتم تو اسنپ چت گوشیو گرفتم بالاتر تا سلفی خوشگل بگیرم استوری کنم حتما امیر الان آنلاینه .ثانیه شمارو تنظیم کردمو گوشیو گرفتم بالا منتظر بودم عکس بگیرع که نگام از گوشی افتاد پشت سرم.خشک شدم .گوشی از دستم افتاد.دستم گزاشتم رو دهنمو پاشدم برگشتم طرفشون .از عصبانیت و غم نمیدونستم چیکار کنم اولش ازشدت ناراحتی یه قطره اشک از چشام ریخت .ولی بعدش نقاب بی تفاوتییمو زدم رو صورتمو یه قدم رفتم جلو شروع کردم به دست زدن.حواسشون هنوزم پرت همدیگه بود بلندتر دست زدم انقدر بلند که همه برگشتن سمتم .یهو پاشد با تعجبو ترس چشم دوخت بهم که پوزخند زدم از درون شکستم ولی بهش نشون دادم که اصلا برام مهم نیسی . با یه لبخند رفتم طرفشون دستمو دراز کردم سمت دختره سمت کسی که دل عشق منو برده بود وای که بدترین روز عمرم بود وای برمن که نفهمیدم وای وای وای با تعجب و سوالی بهم نگا کرد هنو نفهمیده بود جریانو بدبخت از کجا میدونست که امیر تا یه دقیقه پیش عشق من بوده از کجا میدونست که ۱۱ماه دوستی و عشقو عاشق هم بودیم .بغض را گلومو بسته بود ولی باز باهمون صدای لرزون گفتم الهه ام دوست قدیمی امیر جان .دستمو جلو تر بردم که دختره با مهربونی بهم دست دادو گف منم نرگسم عشق امیر
دستشو فشردمو بغلش کردم تا اشکامو که دیه ریختنشون از دستم خارج شده بودو نبینه تو گوشش گفتم خوشبخت بشید بعد زودی رومو برگردوننمو رفتم. حتی زحمت نداد بیاد دنبالم حتی یه کلمه ام توضیح نداد.
#ana
#فانتزی #خلاقیت #عاشقانه #عکس_نوشته #جذاب #عکس
قسمت اول=>https://wisgoon.com/pin/30459819//
فقط بمون سر جات تا من بیام.وااا این چشه مث اسکلا بهش زل میزدم که پاشد رفت .گوشیشوبرداشتم سه ساعت طول میکشید رمزشو ادم بزنه اخه یک هف یک دو یک پنج یک دهم شد رمز گوشی اسکل . رفتم تو اسنپ چت گوشیو گرفتم بالاتر تا سلفی خوشگل بگیرم استوری کنم حتما امیر الان آنلاینه .ثانیه شمارو تنظیم کردمو گوشیو گرفتم بالا منتظر بودم عکس بگیرع که نگام از گوشی افتاد پشت سرم.خشک شدم .گوشی از دستم افتاد.دستم گزاشتم رو دهنمو پاشدم برگشتم طرفشون .از عصبانیت و غم نمیدونستم چیکار کنم اولش ازشدت ناراحتی یه قطره اشک از چشام ریخت .ولی بعدش نقاب بی تفاوتییمو زدم رو صورتمو یه قدم رفتم جلو شروع کردم به دست زدن.حواسشون هنوزم پرت همدیگه بود بلندتر دست زدم انقدر بلند که همه برگشتن سمتم .یهو پاشد با تعجبو ترس چشم دوخت بهم که پوزخند زدم از درون شکستم ولی بهش نشون دادم که اصلا برام مهم نیسی . با یه لبخند رفتم طرفشون دستمو دراز کردم سمت دختره سمت کسی که دل عشق منو برده بود وای که بدترین روز عمرم بود وای برمن که نفهمیدم وای وای وای با تعجب و سوالی بهم نگا کرد هنو نفهمیده بود جریانو بدبخت از کجا میدونست که امیر تا یه دقیقه پیش عشق من بوده از کجا میدونست که ۱۱ماه دوستی و عشقو عاشق هم بودیم .بغض را گلومو بسته بود ولی باز باهمون صدای لرزون گفتم الهه ام دوست قدیمی امیر جان .دستمو جلو تر بردم که دختره با مهربونی بهم دست دادو گف منم نرگسم عشق امیر
دستشو فشردمو بغلش کردم تا اشکامو که دیه ریختنشون از دستم خارج شده بودو نبینه تو گوشش گفتم خوشبخت بشید بعد زودی رومو برگردوننمو رفتم. حتی زحمت نداد بیاد دنبالم حتی یه کلمه ام توضیح نداد.
#ana
#فانتزی #خلاقیت #عاشقانه #عکس_نوشته #جذاب #عکس
۳.۳k
۰۸ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.