عاشقانه
تا خودم در پی خودم بودم زندگی درد پای جانم ریخت
ابرهای دلم سیاه شدند گریه از چشم آسمانم ریخت
ساعتم را همیشه کوکیدم تا سرلحظه های تنهایی
بی کسی آمد و چه نا آرام ، آب سردی که بر زمانم ریخت
ابرهای دلم سیاه شدند گریه از چشم آسمانم ریخت
ساعتم را همیشه کوکیدم تا سرلحظه های تنهایی
بی کسی آمد و چه نا آرام ، آب سردی که بر زمانم ریخت
۱۰.۵k
۲۵ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.