تک پارتی جیمین
تک پارتی جیمین
وقتی ب بچتون بیشتر اهمیت میدی
ویو ات
خب ی چن روزیه ک جیمین از دستم ناراحته ننیدونم چرا خو امروز ازش میپرسم با صدای هانا از فکر اومدم بیرون داشت گریه میکرد معمولن وقتی از خواب پا میشه گریه میکنه تا برم بغلش کنم
ویو جیمین
ات این چن روزه فق حواسش ب هانایه و اصن ب من اهمیت نمیده (خو خواهرم مریضی ب بچم اهمیت نمیدی) هیی الان برم خونه قطعن داره هانا رو ناز میکنه
ویو ات داشتم ب هانا شیر میدادم ک جیمین اومد
جیمین: سلام (سرد)
ات: سلام
بدون هیچ حرفی رفت تو اتاق هانارو خوابوندم ( بچه خیلی خستیه 😁)
رفتم تو اتاق جیمین رو تخت دراز کشیده بود رفتم کنارش دراز کشیدم روشو کرد اون ور از پشت بغلش کردم
ات: جیمینا چیشدههه؟
جیمین: مگه مهمه برو پیش همون دخترت
ات: یااا جیمینا حسودیت شده اوخودا ددیه حسود منی تو
جیمین : برگشت ب این ددیه حسودت بیشتر اهمیت بده
ات: چشم
جیمین: افرین و جیمین ات رو بوسید و کار داشت ب جاهای باریک کشیده میشد ک هانا جان ات رو نجات داد و سه نفری ب خوبی و خوشی باهم زندگی کردن (حیح)
اگه خوشتون اومد لایک کنین و کامت بزارین زیبا ها:)
وقتی ب بچتون بیشتر اهمیت میدی
ویو ات
خب ی چن روزیه ک جیمین از دستم ناراحته ننیدونم چرا خو امروز ازش میپرسم با صدای هانا از فکر اومدم بیرون داشت گریه میکرد معمولن وقتی از خواب پا میشه گریه میکنه تا برم بغلش کنم
ویو جیمین
ات این چن روزه فق حواسش ب هانایه و اصن ب من اهمیت نمیده (خو خواهرم مریضی ب بچم اهمیت نمیدی) هیی الان برم خونه قطعن داره هانا رو ناز میکنه
ویو ات داشتم ب هانا شیر میدادم ک جیمین اومد
جیمین: سلام (سرد)
ات: سلام
بدون هیچ حرفی رفت تو اتاق هانارو خوابوندم ( بچه خیلی خستیه 😁)
رفتم تو اتاق جیمین رو تخت دراز کشیده بود رفتم کنارش دراز کشیدم روشو کرد اون ور از پشت بغلش کردم
ات: جیمینا چیشدههه؟
جیمین: مگه مهمه برو پیش همون دخترت
ات: یااا جیمینا حسودیت شده اوخودا ددیه حسود منی تو
جیمین : برگشت ب این ددیه حسودت بیشتر اهمیت بده
ات: چشم
جیمین: افرین و جیمین ات رو بوسید و کار داشت ب جاهای باریک کشیده میشد ک هانا جان ات رو نجات داد و سه نفری ب خوبی و خوشی باهم زندگی کردن (حیح)
اگه خوشتون اومد لایک کنین و کامت بزارین زیبا ها:)
۲۵.۶k
۰۹ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.