پارت4
#کابوس_یک_روزه🌴
#پارت4💥💫
..__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.
من :نه دیگه بریم
به طرف ماشین سوگل رفتیم وسوار 602البالوییش شدیم در حالی که استارت میزد گفت :
میخوای باماشین من برو خودت میدونی که من با تو این حرفها رو ندارم این طوری راحتتری
من:نه بابا کی میخواد تا تهران رانندگی کنه.. خودتم میدونی به رانندگی من اعتمادی نیست هنوز دستم ر اه نیوفتاده
سوگل :هر طور راحتی
جلوی خونم پارک کرد وپیاده شدیم
خونه من یه سوییت 00متری تو مرکز شهر بود با هم رفتیم تو خونه.
سوگل :بپر یه دوش بگیر تا منم یه چایی بزارم بعدشو چمدونتو میبندیم
من:باشه تو یخچال میوه هم هست از خودت پذیرایی کن تا من بیام
در حالی که تا کمر تو یخچال بود سرشو بیرون آورد یه سیب گاز زد گفت :توبرو من اهل تعارف نیستم
در حالی که میخندیدم گفتم :
میدونم پر روتر از این حرفایی
به طرفم خیز برداشت که منم با خنده پریدم تو حموم
رویاااااااا.... رویاااااااا
من :چته بابا مگه سر شالیزاری
سوگل :بدو بابا به ساعت تو حمومی مگه حموم عروسیت رفتی بجنب دیر شد بابا
من: آمدم بابا چخبرته.
حوله تنپوشمو پوشیدم و آمدم بیرون
سوگل :چه عجب بدو چاییت سرد شد
چاییمو برداشتم که سوگل گفت :لباس چی میخوای ببری من برات بزارم چمدون
پا شدیم رفتیم تو اتاق در کمد رو باز کرد وگفتم :بهترین و شیک ترین لباسهامو بزار نمیخوام از نوه های وارسته
چیزی کم داشته باشم
سوگل :اوووو...مای گاد.. تو همینجوری که معمولی میپوشی خوش تیپی چه برسه اینکه شیک وپیک کنی.... اینم
بزارم
به لباسی که تو دستش بود نگاه کردم یه دکلته قرمز که برای عروسی داداش سوگل دوخته بودم
من:سوگل من دارم میرم مالقات حاج بابام عروسیش که نمیخوام برم
@clip__asma
#پارت4💥💫
..__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.
من :نه دیگه بریم
به طرف ماشین سوگل رفتیم وسوار 602البالوییش شدیم در حالی که استارت میزد گفت :
میخوای باماشین من برو خودت میدونی که من با تو این حرفها رو ندارم این طوری راحتتری
من:نه بابا کی میخواد تا تهران رانندگی کنه.. خودتم میدونی به رانندگی من اعتمادی نیست هنوز دستم ر اه نیوفتاده
سوگل :هر طور راحتی
جلوی خونم پارک کرد وپیاده شدیم
خونه من یه سوییت 00متری تو مرکز شهر بود با هم رفتیم تو خونه.
سوگل :بپر یه دوش بگیر تا منم یه چایی بزارم بعدشو چمدونتو میبندیم
من:باشه تو یخچال میوه هم هست از خودت پذیرایی کن تا من بیام
در حالی که تا کمر تو یخچال بود سرشو بیرون آورد یه سیب گاز زد گفت :توبرو من اهل تعارف نیستم
در حالی که میخندیدم گفتم :
میدونم پر روتر از این حرفایی
به طرفم خیز برداشت که منم با خنده پریدم تو حموم
رویاااااااا.... رویاااااااا
من :چته بابا مگه سر شالیزاری
سوگل :بدو بابا به ساعت تو حمومی مگه حموم عروسیت رفتی بجنب دیر شد بابا
من: آمدم بابا چخبرته.
حوله تنپوشمو پوشیدم و آمدم بیرون
سوگل :چه عجب بدو چاییت سرد شد
چاییمو برداشتم که سوگل گفت :لباس چی میخوای ببری من برات بزارم چمدون
پا شدیم رفتیم تو اتاق در کمد رو باز کرد وگفتم :بهترین و شیک ترین لباسهامو بزار نمیخوام از نوه های وارسته
چیزی کم داشته باشم
سوگل :اوووو...مای گاد.. تو همینجوری که معمولی میپوشی خوش تیپی چه برسه اینکه شیک وپیک کنی.... اینم
بزارم
به لباسی که تو دستش بود نگاه کردم یه دکلته قرمز که برای عروسی داداش سوگل دوخته بودم
من:سوگل من دارم میرم مالقات حاج بابام عروسیش که نمیخوام برم
@clip__asma
۲.۷k
۳۰ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.