در شعرهای من
در شعرهای من
زنی سرگردان است
در این شعرها
زنی هر روز تو را قدم میزند
و هر روز تو را نفس میکشد
زنی که از نسلِ انسانهای غارنشین به جا ماندهست
بوسهاش طعمِ اولین بوسهی آدمیست
آغوشش عطرِ اولین همآغوشی انسان
و چشمانش همچون جزیرهای بِکر وُ دورافتاده
پر از کشف است وُ تازگی
در شعرهای من
زنی به دنبالِ تو
و بیقرار دستانِ توست
هر شب خیالت را به آغوش میکشد و واژهها را هوایی میکند
از مستیِ حضورت تلوتلو میخورد بین این واژههای هیز و چشمچران
و بکارتِ روحش را به حراج میگذارد در بازارِ تنهاییاش
کاش سری به شعرهایم بزنی
این زنِ تنها را به آغوش بکشی
و مُشتی ستاره بپاشی به آسمانِ شبهایش....
زنی سرگردان است
در این شعرها
زنی هر روز تو را قدم میزند
و هر روز تو را نفس میکشد
زنی که از نسلِ انسانهای غارنشین به جا ماندهست
بوسهاش طعمِ اولین بوسهی آدمیست
آغوشش عطرِ اولین همآغوشی انسان
و چشمانش همچون جزیرهای بِکر وُ دورافتاده
پر از کشف است وُ تازگی
در شعرهای من
زنی به دنبالِ تو
و بیقرار دستانِ توست
هر شب خیالت را به آغوش میکشد و واژهها را هوایی میکند
از مستیِ حضورت تلوتلو میخورد بین این واژههای هیز و چشمچران
و بکارتِ روحش را به حراج میگذارد در بازارِ تنهاییاش
کاش سری به شعرهایم بزنی
این زنِ تنها را به آغوش بکشی
و مُشتی ستاره بپاشی به آسمانِ شبهایش....
۳.۷k
۲۴ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.