داستان:گیر یک مدرک کوفتی افتادم
پارت دوم
رز:ببین یه مدرک پیدا کردم که یه راهی برای پیدا کردنش هس!
راشل: کو ببینم؟!
رز: یه پسره به صورت مخفی میره پیش کاسل
راشل : آدرسی چیزی ازش پیدا کردی؟
رز: هنوز نه ولی این همیشه ماهی ۲ بار میره پیشش ممکنه خبر ها رو بده، بعد ثابت میشه که اون پدرت و کشته! اون طوری دیگه پیش کسی نقش بازی نمی کنه!!
راشل: این عالیه! کاسل پشت اون صورت سردت چیه!(لبخند ترسناک)
قصر کاسل👇🏻👇🏻
*****: سرورم یه خبری آوردم!(دم گوش پچ پچ کردن)
کاسل:خب..... (پوزخند) عالیه یک هفته تعقیب کن! ببین چه اتفاقی می افته؟
*****: چشم سرورم! به روی چشم!
راوی : اون فرد سیاه پوش رفت ولی در همون لحظه راشل و رز فهمیدند یه چیزی جا گذاشتند راشل و رز با عجله به سمت قصر کاسل رفتند!!!!!!
چون راشل نامه ای رو جا گذاشته بود که اون نشون میداد که کاسل قاتله!
راشل با سرعت دوید و یواشکی بدون اینکه نگهبانان متوجه شوند
وارد قصر شد ودر همون لحظه با کاسل برخورد کرد افتاد زمین ...
کاسل با نگاه عصبی و سرد بهش نگاه کرد!
راشل: آی......... مگه کوری!!!!! عع سرورم شمایید معذرت می خوام
کاسل: تو، توی قصر من چیکار. می کنی(سرد و عصبانی )
راشل: اوه..... یه چیزی توی قصرتون حا گذاشتم..... اومدم بگیرم و برم
کاسل پیشتر عصبانی شد و گف: با اجازه کی اومدی داخل؟!
راشل: خودم......😐 چه طور مگه؟!
کاسل: هاع... فقط برو توی اتاق مهمون بگیر و برو! زود
راوی: راشل رفت داخل اتاق و همه جا رو گشت ولی چیزی پیدا نکرد؟!
راشل: عع، همین جا ها باید باشه!!! نامه لعنتی کجایی؟! آخرین بار اینحا گذاشتم!
کاسل : دنبال این می گردی؟! (سرد)
راوی: راشل سر خودش و چرخوند و به کاسل نگاه کرد!!!
راشل: اوه..... شما پیدا کردین؟ ممنون میشم اگه بدین(😊💢💢💢💢💢💢💢)
کاسل: عمرا! چرا باید بدم چون توی قصر من بود برای من میشه در ضمن تا زمانی که نخوندم نمیدم بهت!
راشل داخل ذهنش: اوه بدبخت شدم!!! الان اعدام میشم! نه اصلا نمی تونم تصور کنم !!
راشل: اوه سرورم این نامه مال منه میشه بدید؟!
راوی: کاسل نامه رو باز کرد و راشل خیلی ترسید..... کاسل که نامه رو خوند صورتش یه حالت ترسناک و تنفر گرفت!!! و اون و پاره کرد!!!
پایان پارت دوم
منتظر پارت بعدی باشید🍷💙
رز:ببین یه مدرک پیدا کردم که یه راهی برای پیدا کردنش هس!
راشل: کو ببینم؟!
رز: یه پسره به صورت مخفی میره پیش کاسل
راشل : آدرسی چیزی ازش پیدا کردی؟
رز: هنوز نه ولی این همیشه ماهی ۲ بار میره پیشش ممکنه خبر ها رو بده، بعد ثابت میشه که اون پدرت و کشته! اون طوری دیگه پیش کسی نقش بازی نمی کنه!!
راشل: این عالیه! کاسل پشت اون صورت سردت چیه!(لبخند ترسناک)
قصر کاسل👇🏻👇🏻
*****: سرورم یه خبری آوردم!(دم گوش پچ پچ کردن)
کاسل:خب..... (پوزخند) عالیه یک هفته تعقیب کن! ببین چه اتفاقی می افته؟
*****: چشم سرورم! به روی چشم!
راوی : اون فرد سیاه پوش رفت ولی در همون لحظه راشل و رز فهمیدند یه چیزی جا گذاشتند راشل و رز با عجله به سمت قصر کاسل رفتند!!!!!!
چون راشل نامه ای رو جا گذاشته بود که اون نشون میداد که کاسل قاتله!
راشل با سرعت دوید و یواشکی بدون اینکه نگهبانان متوجه شوند
وارد قصر شد ودر همون لحظه با کاسل برخورد کرد افتاد زمین ...
کاسل با نگاه عصبی و سرد بهش نگاه کرد!
راشل: آی......... مگه کوری!!!!! عع سرورم شمایید معذرت می خوام
کاسل: تو، توی قصر من چیکار. می کنی(سرد و عصبانی )
راشل: اوه..... یه چیزی توی قصرتون حا گذاشتم..... اومدم بگیرم و برم
کاسل پیشتر عصبانی شد و گف: با اجازه کی اومدی داخل؟!
راشل: خودم......😐 چه طور مگه؟!
کاسل: هاع... فقط برو توی اتاق مهمون بگیر و برو! زود
راوی: راشل رفت داخل اتاق و همه جا رو گشت ولی چیزی پیدا نکرد؟!
راشل: عع، همین جا ها باید باشه!!! نامه لعنتی کجایی؟! آخرین بار اینحا گذاشتم!
کاسل : دنبال این می گردی؟! (سرد)
راوی: راشل سر خودش و چرخوند و به کاسل نگاه کرد!!!
راشل: اوه..... شما پیدا کردین؟ ممنون میشم اگه بدین(😊💢💢💢💢💢💢💢)
کاسل: عمرا! چرا باید بدم چون توی قصر من بود برای من میشه در ضمن تا زمانی که نخوندم نمیدم بهت!
راشل داخل ذهنش: اوه بدبخت شدم!!! الان اعدام میشم! نه اصلا نمی تونم تصور کنم !!
راشل: اوه سرورم این نامه مال منه میشه بدید؟!
راوی: کاسل نامه رو باز کرد و راشل خیلی ترسید..... کاسل که نامه رو خوند صورتش یه حالت ترسناک و تنفر گرفت!!! و اون و پاره کرد!!!
پایان پارت دوم
منتظر پارت بعدی باشید🍷💙
۲.۸k
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.