رویایی که تبدیل به واقعیت شد پارت ۲۸
بعد دکتر در زد اومد تو دکتر:خوب شما میتونید برید فقط این چیزایی که میگمو باید رعایت کنی دکتر:خودتو زیاد خسته نکن عصبی نشو از چیزی نترس استرس نداشته باش هیجان زده نشو ناراحتم نشو اینارو اگه زیر پا بزاری ممکن قلبت بیشتر آسیب ببینه (این دکتر مثلا منم😂😂🤣😎) من:چشم حتما دکتر:شمام بیشتر مراقبش باشید من میرم خوشبخت باشید و میتونید دیگه برید رفت من:این منظورش از خوشبخت چی بود کوک:یعنی نفهمیدی من:نه کوک:خود دکترم فهمید چقدر عاشقه همیم من:یجوری گفت گفتم انگار جلوش عقد کردیم😐😂 بعد یدونه با کف دست زد پیشونیم و حل داد کوک:دیوونه من:آیی🙁قهلم کوک:نه دیگه قهل نباش لطفا☹🙏 من:باشه کوک:خیله خوب دکتر گفت میتونیم بریم من:اوهوم کوک:پاشو بریم من:باشه بعد دستمو گرفت تا بیام پایین و باهم رفتیم بیرون از شانس بدمون پسرا رو بیرون دیدیم که یه عالمه آرمی جمع شده دور ماشین کوک:وایی🙆♂️ (عجب 😐😂 این جمع شده یاد مورچه های ملکه افتادم😂🤣🤣🤣🤣🤣) رفتیم سمت تهیونگ کوک:تهیونگ بیرونو تهیونگ رفت دید گفت اوه 😶 تهیونگ:اونا چه گیر افتادن😂🤣🤣 من:😂😒منم آرمیم میتونم بچسبم میشه تو ماشین مخفی شم جا میشم😐😂کوک:خیر له میشی تهیونگ:بابا یه غلط بکنید دیگه من:به نظرم بدون اینکه بفهمن بریم از در بیمارستان بیرون اونا که هواسشون به اوناست پس اینه جت میریم کوک:خیله خوب یواشکی با تهیونگ رفتیم بیرون چسبیدیم به دیوارو رد شدیم تا نصف راه رفتیم (چشمتون روز بعد نبینه😐😶😂😂😂) یهو یکی داد زد گفت جونگ کوکا تهیونگ کوک:یا ابلفض بدو بدو دوییدیم که ماشین پسرا اومدن و مارو نجات دادن و با سرعت رفتیم انقدر تند میرفت که داشتم میمیردم کوک:جین یواش برو من:یواش برو رفتن دیگه کوک:میگم یواش برو گائول میترسه و اونم سرعته ماشینو کم کرد نامجون:چی شد کوک:خونه بهتون میگم رسیدیم خونه جیهوپ:صدتا ماچ خوردم😂 من:😶 جیهوپ:نگا گونه هامو جین:بله ولی من به این خوشگلیو جذابی فقط امضا گرفتن همه:ای بابا جین:خیله خوب (😂😂🤣) رسدیم خونه و رفتیم تو و نشستیم رو مبل نامجون:نمیگی کوک:بچه ها گائول ناراحتی قلبی داره من:آره همه:واقعاااا از کییییی من:یه چند روزی میشه ولی اون چند روز پیش زیاد جدی نبود انگار روهم انداخته بودن هیجانو خستگی و ترس دیشب و اون باعث شده بدتر بشه جین:تو خودت نشستی نگاه کردی من:اوهوم کوک:دیگه نگاه نمیکنه من:اوهوم جیمین:پس مام باید هرکاری بکنیم تا گائول چیزیش نشه تهیونگ:آره مثلا با یه چیزی خوشحالش کنیم من:😍 کوک:منم مراقبشم بعد دستمو گرفت و گذاشت رو پاش من:بچه ها من صبحونه آماده کرده بودم جیهوپ:من جمع کردم من:آهان کوک:قهوه میخورید همه:آره کوک:خیله خوب من:منم میام کمکت کوک:بیا قربونت بشم
۷.۵k
۱۳ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.