نخستین بر خورد سیستان
نخستین بر خورد سیستان
... با سپاه عرب
زمانیکه یعقوب در سیستان قیام کرد
بیش از دو قرن از تسلط اعراب بر سیستان نمیگذشت ولی خیلی از
مردم خاطرات ناگوار هجوم اعراب به
سیستان راازروایات وقول پدرو مادر
بزرگهای سالخورده خود شنیده اند
.....روزیکه یزدگرد سوم از کرمان به سیستان گریخت تا به مرو برود سپاهیان عرب در تعغیب او به سیستان رو نهادند ولی سردار عرب
ازسیستانیان شکست خورده باز گشت خلیفه وقت عثمان(ربیع بن زیاد)را زیر فرمان دهی عبدالله بن عامر به فتح
سیستان فرستاد(۳۰هجری =۶۵۰م).
اوچون از هیرمند بگذشت واز ریگ
عبور کرد سپاه سیستان دربرابر انها
بشدت مقاومت کردند و بسیار ی از دو طرف کشته شدند. واز مسلمانان بیشتر کشته شدند ولی باز حمله می کردند پس از این کشتارها ناچار(ایران)پسررستم بن ازادخو به درونقلعه باز گشت و موبد موبدان وبزرگان را نزدخود خواند وگفت این کاری نیست که بروزی و سالی بگذرد در کتاب ها پیداست که این دین تا زمانهاو سالیان بماند با جنگوحرب این کار راست نگردد وکس قضای اسمانی را تغییر نتواند داد تدبیر ان است که صلح کنیم همه گفتند صواب اید پس رسول فرستاد که ما از جنگ کردن عاجز نیستیم چون در این شهر مردان وپهلوانان بسیار است ولی با خداحرب نشاید وچون شما سپاه خدایید ومااندر کتابها خوانده ایم که این دین ودولت شمادیر بباشد صواب صلح باشد تااین کشت وکشتار ار هر دوگروه بر خیزد ربیع گفت خرد چنین واجب کند که ایشان میگویند .مارا هم صلح بهتر باشد تا جنگ پس دستور داد که سپاهیانش سلاحاز دست دور کنند....
انروز سیستان باربیع از در صلح در امد وقرار مذاکره گذاشتند جریان ملاقات را چنین گفته اند.. روزموعود
..وقتی لحظه ملاقات فرارسید(ربیع)
دستور داد تا از اجساد کشتگان تختی بسازند وروی انها فرشی انداخته و او
بالا رفت وروی ان تخت نشست مرزبان پسر (رستم)×رستم دستان
نیست+دروازه شهر راگشوده و .بهمراه هئیتی برای مذاکره روانه
شد چون بنزدیک رسیدواوضاع را چنین دید همانجا فرود امدند وایستادند..ربیع فردی دراز بالاوگندم گون بود با دندانهای بزرگ ولبهای قوی .داشت وایران بن رستم از زدیدن او و جسد کشتگان ودیدن ان صدر(تخت
))تعجب کرده بود به اطرافیان گفت
میگویند اهرمن بروز فرا دید نیاید
ولی اکنون که فرادید امده.ودران هیچ. شک نیست... ربیع.
پرسید چه می گوید مترجمان موضوع را گفتند ربیع بسیاربخندید
پس ایران بن رستم از دور اورا درود گفتند وهمان جا جامه انداخته ونشستند وبه ربیع گفتند که ما بر
صدر تو نیاییم که نه پاکیزه صدری
است ....پس در همان نزدیکی جامه
افکندند ونشستند (تاریخ سیستان)
ص۸۲.پس چنین قرارداد امضا کردند
که ایران بن رستم از سیستان سالانه هزارهزار در هم بدهد امیرامومنین را
واین نخستین بر خورد اعراب بود با
مردم فقیر وپابرهنه سیستان(ت-س.)
معلوم بود که مردم سیستان نمی توانند چنین مبلغ گزافی را بپردازند وشکست سیاسی دلیل بر این نبودکه این مردم تسلیم محض شده باشند چنانکه چند روزی از عقد
این قرار داد نگذشته بود که مردم
بست فرمان نبرده وجنگ راشروع
کرده ولی عده ای از ایشان کشته
شده وعده بسیاری را هم اسیر وبرده کرده به درگاه خلیفه (عثمان)فرستا
دند..(تاریخ سیستان ص۸۲
... با سپاه عرب
زمانیکه یعقوب در سیستان قیام کرد
بیش از دو قرن از تسلط اعراب بر سیستان نمیگذشت ولی خیلی از
مردم خاطرات ناگوار هجوم اعراب به
سیستان راازروایات وقول پدرو مادر
بزرگهای سالخورده خود شنیده اند
.....روزیکه یزدگرد سوم از کرمان به سیستان گریخت تا به مرو برود سپاهیان عرب در تعغیب او به سیستان رو نهادند ولی سردار عرب
ازسیستانیان شکست خورده باز گشت خلیفه وقت عثمان(ربیع بن زیاد)را زیر فرمان دهی عبدالله بن عامر به فتح
سیستان فرستاد(۳۰هجری =۶۵۰م).
اوچون از هیرمند بگذشت واز ریگ
عبور کرد سپاه سیستان دربرابر انها
بشدت مقاومت کردند و بسیار ی از دو طرف کشته شدند. واز مسلمانان بیشتر کشته شدند ولی باز حمله می کردند پس از این کشتارها ناچار(ایران)پسررستم بن ازادخو به درونقلعه باز گشت و موبد موبدان وبزرگان را نزدخود خواند وگفت این کاری نیست که بروزی و سالی بگذرد در کتاب ها پیداست که این دین تا زمانهاو سالیان بماند با جنگوحرب این کار راست نگردد وکس قضای اسمانی را تغییر نتواند داد تدبیر ان است که صلح کنیم همه گفتند صواب اید پس رسول فرستاد که ما از جنگ کردن عاجز نیستیم چون در این شهر مردان وپهلوانان بسیار است ولی با خداحرب نشاید وچون شما سپاه خدایید ومااندر کتابها خوانده ایم که این دین ودولت شمادیر بباشد صواب صلح باشد تااین کشت وکشتار ار هر دوگروه بر خیزد ربیع گفت خرد چنین واجب کند که ایشان میگویند .مارا هم صلح بهتر باشد تا جنگ پس دستور داد که سپاهیانش سلاحاز دست دور کنند....
انروز سیستان باربیع از در صلح در امد وقرار مذاکره گذاشتند جریان ملاقات را چنین گفته اند.. روزموعود
..وقتی لحظه ملاقات فرارسید(ربیع)
دستور داد تا از اجساد کشتگان تختی بسازند وروی انها فرشی انداخته و او
بالا رفت وروی ان تخت نشست مرزبان پسر (رستم)×رستم دستان
نیست+دروازه شهر راگشوده و .بهمراه هئیتی برای مذاکره روانه
شد چون بنزدیک رسیدواوضاع را چنین دید همانجا فرود امدند وایستادند..ربیع فردی دراز بالاوگندم گون بود با دندانهای بزرگ ولبهای قوی .داشت وایران بن رستم از زدیدن او و جسد کشتگان ودیدن ان صدر(تخت
))تعجب کرده بود به اطرافیان گفت
میگویند اهرمن بروز فرا دید نیاید
ولی اکنون که فرادید امده.ودران هیچ. شک نیست... ربیع.
پرسید چه می گوید مترجمان موضوع را گفتند ربیع بسیاربخندید
پس ایران بن رستم از دور اورا درود گفتند وهمان جا جامه انداخته ونشستند وبه ربیع گفتند که ما بر
صدر تو نیاییم که نه پاکیزه صدری
است ....پس در همان نزدیکی جامه
افکندند ونشستند (تاریخ سیستان)
ص۸۲.پس چنین قرارداد امضا کردند
که ایران بن رستم از سیستان سالانه هزارهزار در هم بدهد امیرامومنین را
واین نخستین بر خورد اعراب بود با
مردم فقیر وپابرهنه سیستان(ت-س.)
معلوم بود که مردم سیستان نمی توانند چنین مبلغ گزافی را بپردازند وشکست سیاسی دلیل بر این نبودکه این مردم تسلیم محض شده باشند چنانکه چند روزی از عقد
این قرار داد نگذشته بود که مردم
بست فرمان نبرده وجنگ راشروع
کرده ولی عده ای از ایشان کشته
شده وعده بسیاری را هم اسیر وبرده کرده به درگاه خلیفه (عثمان)فرستا
دند..(تاریخ سیستان ص۸۲
۲.۱k
۱۵ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.