درخواستی:

وسط دعوا)))
کوک. من اون بچه رو نمیخوام فهمیدی؟(داد)
ا.ت. اگه بچه رو نمیخوای چرا ساختیش؟
کوک. اون فقط یه اتفاق بود
....
بزارین براتوت تعریف کنم که چیشد.
۲ ماه هستش که من و کوک بچه دار شدیم ولی کوک خبری نداشت و امروز که خواستم بهش بگم زد تو ذوقم و الان هم اون بچه رو نمیخواد
ا.ت. اگر تو این بچه رو نمیخوای من خودم تنهایی بزرگش میکنم
کوک. به چپم
ا.ت. خیلی بی ادبی (عصبی)
سریع لباسم رو پوشیدم و وسایلم رو جمع کردم
و از خونه زدم بیرون داشتم راه میرفتم تو خیابون که یهو سر کله تهیونگ پیدا شد
ته. سلام ا.ت چ....
ا.ت. برو اونور تهیونگ( سرد)
ته. چی شده؟
ا.ت. گفتم برو اونور
ته. چی شده ؟ با کوک دعوا افتادی
ا.ت‌. افرین حدس درستی زدی حالا میخوام زندگیم از دست کوک و اون ارمی جوناش خلاص بشم
ته. به ارمی ها کاری نداشتع باش لطفا ولی بگو کوک چه غلطی کرده؟(بشم چقدر مهربونه☺🤭)
ا.ت. باشه....میگم بهت.
ته. باشه پس بیا بریم خونه جین همه اعضا اونجان
ا.ت. نه تهیونگ میخوام فقط به تو بگم
ته. خب چه اشکالی داره اعضا بدونن
ا.ت. پوففف باشه
تهیونگ دستم رو گرفت و باهم رفتیم سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم سمت خونه جین
و..