زنــدگـی را نخــواهـــیم فهمـــــــید اگـــــر ...
زنــدگـی را نخــواهـــیم فهمـــــــید اگـــــر ...
زندگی را نخواهیم فهمید... ؛
اگــر از همه گلهای سرخ دنیا متنفّر باشیم.
فقط به این خاطر که؛ در کودکی، وقتی خواستیم گلسرخی را بچینیم، خاری در دستمان فرو رفته است!
زندگی را نخواهیم فهمید... ؛
اگــر دیگر آرزو کردن و رؤیا دیدن را از یاد ببریم و جرات زندگی بهتر داشتن را لب تاقچه به فراموشی بسپاریم.
فقط به این خاطر که؛ در گذشته یک یا چند تا از آرزوهایمان، اجابت نشدند !
زندگی را نخواهیم فهمید... ؛
اگــر عزیزی را برای همیشه ترک کنیم .
فقط به این خاطر که؛ در یک لحظه، خطایی از او سر زد و حرکت اشتباهی انجام داد!
زندگی را نخواهیم فهمید ...؛
اگــر دیگر درس و مشق را رها کنیم و به سراغ کتاب نرویم .
فقط به این خاطر که؛ در یک آزمون، نمرهی خوبی به دست نیاوردیم و نتوانستیم یک سال قبول شویم !
زندگی را نخواهیم فهمید... ؛
اگــر دست از تلاش و کوشش برداریم .
فقط به این دلیل که؛ یک بار در زندگی، سماجت و پیگیری ما بینتیجه ماند !
زندگی را نخواهیم فهمید ... ؛
اگــر همهی دستهایی را که برای دوستی به سمت ما دراز میشوند، پس بزنیم .
فقط به این دلیل که؛ یک روز، یک دوست غافل به ما خیانت کرد و از اعتماد ما سوءاستفاده نمود !
زندگی را نخواهیم فهمید ... ؛
اگــر از عشق ورزی و دلبستگی بهراسیم و بپرهیزیم .
فقط به این دلیل که؛ یکبار در عشق شکست خوردهایم و دیگر جرأت عاشق شدن و دلبستن نداریم و میهراسیم !
زندگی را نخواهیم فهمید ... ؛
اگــر همهی شانسها و فرصتهای طلاییِ همین حالایمان را نادیده بگیریم .
فقط به این خاطر که؛ در یک یا چند تا از فرصتها، موفّق نبودهایم !
زندگی را نخواهیم فهمید ... ؛
اگــر آخرین و صدمین کلید حل مشکلات را امتحان نکنیم .
فقط به این خاطر که؛ نود و نه کلید قبلی جواب ندادند !
از روی همین زمین خوردنها و دوباره بلندشدنهاست که معنای زندگی فهمیده میشود و ما با تواناییها و قدرتهای درون خود بیشتر آشنا میشویم !
پس، زندگی را نخواهیم فهمید ... ؛
اگــر از ترس زمین خوردن، هرگز قدم در جاده نگذاریم.
زندگی را نخواهیم فهمید... ؛
اگــر از همه گلهای سرخ دنیا متنفّر باشیم.
فقط به این خاطر که؛ در کودکی، وقتی خواستیم گلسرخی را بچینیم، خاری در دستمان فرو رفته است!
زندگی را نخواهیم فهمید... ؛
اگــر دیگر آرزو کردن و رؤیا دیدن را از یاد ببریم و جرات زندگی بهتر داشتن را لب تاقچه به فراموشی بسپاریم.
فقط به این خاطر که؛ در گذشته یک یا چند تا از آرزوهایمان، اجابت نشدند !
زندگی را نخواهیم فهمید... ؛
اگــر عزیزی را برای همیشه ترک کنیم .
فقط به این خاطر که؛ در یک لحظه، خطایی از او سر زد و حرکت اشتباهی انجام داد!
زندگی را نخواهیم فهمید ...؛
اگــر دیگر درس و مشق را رها کنیم و به سراغ کتاب نرویم .
فقط به این خاطر که؛ در یک آزمون، نمرهی خوبی به دست نیاوردیم و نتوانستیم یک سال قبول شویم !
زندگی را نخواهیم فهمید... ؛
اگــر دست از تلاش و کوشش برداریم .
فقط به این دلیل که؛ یک بار در زندگی، سماجت و پیگیری ما بینتیجه ماند !
زندگی را نخواهیم فهمید ... ؛
اگــر همهی دستهایی را که برای دوستی به سمت ما دراز میشوند، پس بزنیم .
فقط به این دلیل که؛ یک روز، یک دوست غافل به ما خیانت کرد و از اعتماد ما سوءاستفاده نمود !
زندگی را نخواهیم فهمید ... ؛
اگــر از عشق ورزی و دلبستگی بهراسیم و بپرهیزیم .
فقط به این دلیل که؛ یکبار در عشق شکست خوردهایم و دیگر جرأت عاشق شدن و دلبستن نداریم و میهراسیم !
زندگی را نخواهیم فهمید ... ؛
اگــر همهی شانسها و فرصتهای طلاییِ همین حالایمان را نادیده بگیریم .
فقط به این خاطر که؛ در یک یا چند تا از فرصتها، موفّق نبودهایم !
زندگی را نخواهیم فهمید ... ؛
اگــر آخرین و صدمین کلید حل مشکلات را امتحان نکنیم .
فقط به این خاطر که؛ نود و نه کلید قبلی جواب ندادند !
از روی همین زمین خوردنها و دوباره بلندشدنهاست که معنای زندگی فهمیده میشود و ما با تواناییها و قدرتهای درون خود بیشتر آشنا میشویم !
پس، زندگی را نخواهیم فهمید ... ؛
اگــر از ترس زمین خوردن، هرگز قدم در جاده نگذاریم.
۱.۷k
۰۴ دی ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.