★تکپارتی یونگی★
★تکپارتی یونگی★
وقتی که فکر میکنه تو بهش خیانت کردی ولی اینطور نیست.
رفته بودم شرکت. تو دفترم داشتم پرونده ها رو برسی میکردم که صدای در شنیدم
ات: بفرمایید
لینو بود یکی از همکار های اینجا
لینو: ببخشید خانم کیم....رئیس گفتن بیام اینجا و باهم پرونده ها رو برسی کنیم
ات: باشه بفرمایید اینجا بشینید
اون نشست و باهم شروع به برسی کردن پرونده ها شدیم.
با هم حرف هم میزدیم اون یچیز میگفت من یه چیز میگفتم
اما از اون پسر لاشی ها نبود که بیاد خودشو بچسبونه بهم....خیلی مودبانه رفتار میکرد
دیگه آخراش بود که لینو گفت:
لینو: ببخشید آ.ت....میخوای بعد باهم بریم رستوران و شام بخوریم؟ که در حین شام خوردن دربارهی پرونده ها هم صحبت کنیم؟
ات: عاممم نمیدونم
(اگه برم که خوب میشه پرونده ها موندن رو دستمون....اما....یونگی نفهمه؟ ....نه زود برمیگردم که نفهمه اون ساعت ⁹ میاد خونه دیگه الان ساعت ⁶ و ³⁰ هست)
ات: باشه میام اما تا قبل ساعت ⁹ باید خونه باشم
لینو: باشه من خودم تا قبل ساعت ⁹ میرسونمت خونت
ات: ممنون
رفتیم رستوران و غذا سفارش دادیم و راجب پرونده ها صحبت کردیم
ساعت ⁸ و ³⁰ بود که لینو من رو رسوند خونه و خودش هم رفت
رفتم داخل که با صورت عصبانی یونگی مواجه شدم!
ویو شوگا:
امروز زود کارم تموم شد آ.ت حتما خوشحال میشه من زود برم پیشش
رفتم خونه در رو باز کردم و چند بار آ.ت رو صدا زدم اما نیومد
یعنی کجا رفته؟ به گوشیش زنگ زدم خاموش بود
رفتم تو شهر یکم بگردم نگرانش شدم نکنه اتفاقی واسش افتاده باشه
که توی یه رستوران آ.ت رو دیدم که با یه پسر داشت غذا میخورد!
یونگی: کدوم گوری بودی؟
ات: یونگی....من.....
یونگی: گفتم کجا بودیییی؟ "عربده"
ات: من....من....ر..رفته....بودم....
یونگی: نه نمیخواد چیزی بگی.....خودم میدونم.....با دوست پسر جدیدت رفته بودی رستوران مگه نه؟
ات: ی..یونگی.....
یونگی: واقعا که آ.ت فکر میکردم قابل اطمینان هستی و بهم خیانت نمیکنی! "داد"
بعد حرفش سریع رفت تو اتاق و در رو بست و نزاشت حرفت رو بزنی
ای وای حالا چیکار کنم؟
رفتم لباسام رو عوض کردم و یه هودی گربه ای کیوت با یه شلوار گشاد پوشیدم
رفتم از تو آشپزخونه یه ظرف نارنگی برداشتم و رفتم تو اتاق یونگی
داشت با لپتابش کار میکرد و یه نگاه کوچیک هم بهم نکرد
ادامش جا نمیشه پارت بعد میزارم
وقتی که فکر میکنه تو بهش خیانت کردی ولی اینطور نیست.
رفته بودم شرکت. تو دفترم داشتم پرونده ها رو برسی میکردم که صدای در شنیدم
ات: بفرمایید
لینو بود یکی از همکار های اینجا
لینو: ببخشید خانم کیم....رئیس گفتن بیام اینجا و باهم پرونده ها رو برسی کنیم
ات: باشه بفرمایید اینجا بشینید
اون نشست و باهم شروع به برسی کردن پرونده ها شدیم.
با هم حرف هم میزدیم اون یچیز میگفت من یه چیز میگفتم
اما از اون پسر لاشی ها نبود که بیاد خودشو بچسبونه بهم....خیلی مودبانه رفتار میکرد
دیگه آخراش بود که لینو گفت:
لینو: ببخشید آ.ت....میخوای بعد باهم بریم رستوران و شام بخوریم؟ که در حین شام خوردن دربارهی پرونده ها هم صحبت کنیم؟
ات: عاممم نمیدونم
(اگه برم که خوب میشه پرونده ها موندن رو دستمون....اما....یونگی نفهمه؟ ....نه زود برمیگردم که نفهمه اون ساعت ⁹ میاد خونه دیگه الان ساعت ⁶ و ³⁰ هست)
ات: باشه میام اما تا قبل ساعت ⁹ باید خونه باشم
لینو: باشه من خودم تا قبل ساعت ⁹ میرسونمت خونت
ات: ممنون
رفتیم رستوران و غذا سفارش دادیم و راجب پرونده ها صحبت کردیم
ساعت ⁸ و ³⁰ بود که لینو من رو رسوند خونه و خودش هم رفت
رفتم داخل که با صورت عصبانی یونگی مواجه شدم!
ویو شوگا:
امروز زود کارم تموم شد آ.ت حتما خوشحال میشه من زود برم پیشش
رفتم خونه در رو باز کردم و چند بار آ.ت رو صدا زدم اما نیومد
یعنی کجا رفته؟ به گوشیش زنگ زدم خاموش بود
رفتم تو شهر یکم بگردم نگرانش شدم نکنه اتفاقی واسش افتاده باشه
که توی یه رستوران آ.ت رو دیدم که با یه پسر داشت غذا میخورد!
یونگی: کدوم گوری بودی؟
ات: یونگی....من.....
یونگی: گفتم کجا بودیییی؟ "عربده"
ات: من....من....ر..رفته....بودم....
یونگی: نه نمیخواد چیزی بگی.....خودم میدونم.....با دوست پسر جدیدت رفته بودی رستوران مگه نه؟
ات: ی..یونگی.....
یونگی: واقعا که آ.ت فکر میکردم قابل اطمینان هستی و بهم خیانت نمیکنی! "داد"
بعد حرفش سریع رفت تو اتاق و در رو بست و نزاشت حرفت رو بزنی
ای وای حالا چیکار کنم؟
رفتم لباسام رو عوض کردم و یه هودی گربه ای کیوت با یه شلوار گشاد پوشیدم
رفتم از تو آشپزخونه یه ظرف نارنگی برداشتم و رفتم تو اتاق یونگی
داشت با لپتابش کار میکرد و یه نگاه کوچیک هم بهم نکرد
ادامش جا نمیشه پارت بعد میزارم
۱۳.۷k
۲۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.