ولی من قبول کردم که تو برای من نیستی

ولی من قبول کردم که تو برای ِ من نیستی ..!
از اَوَلَم نَبودی ، یِمُدتی باهَم بودیم وَلی خُب رابطه ما تاریخ اِنقضا داشت زودی تموم شد..!
وَلی مَن اَز خودم معذرت میخوام برای ِ همه اون شبایی که میتونستم بخوابم اما بَرات بیدار موندَم تا از سَرکار بیای..
بیرون نرفتم تا ببینم تو کِی سرت خلوت میشه که باهم بریم..
حتی اگه قرار باشه دوتا خیابون بالا و پایین کنم تواَم باشی..
تو از هَمون اَوَل هَمه این اتفاقا و اِحساسات ِ من ُ نادیده گِرِفتی..
وَلی من می‌تَرسم از روزی که مَن تو دُنیای ِ بی‌توءِ خودم غرق باشم ولی تو دوباره بَرگردی..!
تو دوباره شِکَست بخوری تو رابطه جدیدی که داری و مَن نَتونم بگم نه..! نزدیکَ‌م نشو..!
مَن هیچ وَقت نِمی‌تونم بِهِت بگم نه..!
وَلی خودت یِذره اِحساس ِ انسانی‌َت داشته باش وَ نزدیک ِ دُختری که یِبار باعثِ شکسته‌شُدَنِش شُدی نَشو..!
دور بِمون شاید بی‌تو خوشبَخت نشه وَلی لااقل دوباره و دوباره اون اِحساسایی که با خیلی از دُخترا تَجربه کَردی باهاش تَجربه نِمیکنی و اِحساسات ِ اون دختر رو واسِه چَندُمین بار به بازی نمیگیری..
آقایی کِ دِلبَر میخانَمَت فَقَط بِدون کِ من اَز اینکه تُو بَخشی اَز زِندِگیم بودی خوشحالَم:)!
_
#جآیَت‌هَمیشه‌دَر‌دِلِ‌مَن‌دَرد‌میکُنَد:)