سلامِ مرا برسانید
سلامِ مرا برسانید
به صخره هایی که از موج های عصبانی سیلی میخورند و در حسرت ساحل شدن
زار می زنند
به آنها بگویید
صدای ناله هایشان را دیروز
دری که بسته شد
زنی که رفت
و مردی که سینه اش را سوزانده بود
برایم گریه کردند
آری، با شما هستم ای تابوتهای زیبا
که همیشه باعثِ آرامشید
چه امروز که دفن می کنید
و چه فردا؛
که هیزم آتشِ انسانهای ماجراجو هستید
انسانهایی که دردِ صورتِ صخره ها را به سُخره گرفته و سوار بر موج، دهانه افسار را
به هر سمتی که ما آنجا نیستیم
می کشند...
سلامِ مرا به صخره ها برسانید...
به صخره هایی که از موج های عصبانی سیلی میخورند و در حسرت ساحل شدن
زار می زنند
به آنها بگویید
صدای ناله هایشان را دیروز
دری که بسته شد
زنی که رفت
و مردی که سینه اش را سوزانده بود
برایم گریه کردند
آری، با شما هستم ای تابوتهای زیبا
که همیشه باعثِ آرامشید
چه امروز که دفن می کنید
و چه فردا؛
که هیزم آتشِ انسانهای ماجراجو هستید
انسانهایی که دردِ صورتِ صخره ها را به سُخره گرفته و سوار بر موج، دهانه افسار را
به هر سمتی که ما آنجا نیستیم
می کشند...
سلامِ مرا به صخره ها برسانید...
۹۰۷
۲۷ مهر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.