برترین عشق پارت ۱۳
من:خوابم میاد کوک:میخوای بخوابیم(فقط خوابیدن چیزی دیگه ای نه😐😂😂😂) من:آره بخوابیم بعد زیر پامو با کمرمو گرفت بلندم کرد من یکی از دستام دور گردنش گذاشتم بردم تو اتاق و گذاشتم رو تختش و خودشم وقتی منو گذاشت رو تخت اومد روم و سرشو برد تو گردنم و گردنمو میبوسید بعد پاشد از روم کوک:میخوام لباسمو در بیارم عادتمه من:هوم باشه(نگو باشه میمیریا😐😶😂😂😂😂) بعد رفت لباسشو در آورد چشمم خورد به بدنش کمرش سینه هاش سیکس پکاش و بازوهاش آب دهنمو قورت دادم و سرمو برگردوندم اونور فکر کنم قرمز شدم بعد اومد کنارم کوک:یون هی قرمزی چرا من:هی هیچی کوک:من تو رو میشناسم خجالت کشیدی من:چی من نه کوک:ببینمت بعد بهش نگاه کردم من:خیلی گرمه کوک:آه خجالت کشیدی من:خوب فکر نمیکردم انقدر خوش هیکل باشی کوک:تحریک شدی نه😈 من:چی تحریک نه فقط حشریم میکنه کوک:چی گفتی الان من:هیچی کوک:نه همین الان یه چیزی گفتی نمیگی بعد اومد روم نشست من:چیکار میکنی کوک:تا نگی چی گفتی از روت بلند نمیشم من:گفتم خشری میکنه کوک:حشریت میکنه من:آره بعد از روم بلند شد و رفت اونور بعد برگشتم اونوری و یه دفع اومد دستشو دور شیکمم حلقه کرد و سرشو نزدیک موهام کرد و بعد خوابیدیم صبح از خواب بیدار شدم باید میرفتم کمپانی برگشتم دیدم جونگ کوک خوابیده بعد رفتم لباس پوشیدم یه هودی مشکی با شلوار لی مشکی پوشیدم و یه رژلب کرمی زدم و برای جونگ کوک صبحونه آماده کردم خودمم خوردم بعد یه نامه براش گذاشتم که نگران نشه و بعد رفتم کمپانی سولی اونجا بود با کسی که باید صدامو ضبط میکرد رفتم تو اتاق متن آهنگم بردم با خودم و نشون سولی دادم اونم گفت خوبه و بعد شروع کردم به خوندن
از زبون جونگ کوک
از خواب پاشدم دستمو کشیدم رو تخت دیدم یون هی نیست با خودم کلنجار میرفتم که نکن همش خواب بوده پاشدم لباس پوشیدم بعد صداش زدم من:یون هی یون هی بعد رفتم دیدم رو میز آشمزخونه صبحونه چیده شده و یه نامه هم هست تو نامه نوشته بود
یون هی:صبح بخیر عشقم نگران نباش من رفتم کمپانی برای ضبط آهنگم میدونم که میای میبینیم بعد قیافمو لوس کردم گفتم چرا بیدارم نکردی ببرمت یهو تو نامه نوشته بود هی قیافتو اونجوری نکن (😐😂😂😂😂وات د فاخ😂) بعد خندیدم سریع لباس پوشیدم و رفتم کمپانی پسرام اومدن رفتیم برای تمرین رقص تهیونگ:صبح بخیر جونگ کوک من:صبح بخیر تهیونگ بعد رفتیم کمپانی اینه چی دنبال یون هی میگشتم که تویه یکی از اتاقا دیدمش که داشت آهنگشو میخوند از رو به رو میدیدمش یهو چشمش افتاد بهم خیلی مخفیانه براش بوس فرستادم اونم خندش گرفت بعد با انگوشت بهم قلب نشون داد خیلی کیوتم نشون داد بعد آهنگ خوندنش تموم شد یهو تهیونگ اومد دستمو گرفت برد تو اتاق تمرین من:کجا میبریم نه☹
از زبون جونگ کوک
از خواب پاشدم دستمو کشیدم رو تخت دیدم یون هی نیست با خودم کلنجار میرفتم که نکن همش خواب بوده پاشدم لباس پوشیدم بعد صداش زدم من:یون هی یون هی بعد رفتم دیدم رو میز آشمزخونه صبحونه چیده شده و یه نامه هم هست تو نامه نوشته بود
یون هی:صبح بخیر عشقم نگران نباش من رفتم کمپانی برای ضبط آهنگم میدونم که میای میبینیم بعد قیافمو لوس کردم گفتم چرا بیدارم نکردی ببرمت یهو تو نامه نوشته بود هی قیافتو اونجوری نکن (😐😂😂😂😂وات د فاخ😂) بعد خندیدم سریع لباس پوشیدم و رفتم کمپانی پسرام اومدن رفتیم برای تمرین رقص تهیونگ:صبح بخیر جونگ کوک من:صبح بخیر تهیونگ بعد رفتیم کمپانی اینه چی دنبال یون هی میگشتم که تویه یکی از اتاقا دیدمش که داشت آهنگشو میخوند از رو به رو میدیدمش یهو چشمش افتاد بهم خیلی مخفیانه براش بوس فرستادم اونم خندش گرفت بعد با انگوشت بهم قلب نشون داد خیلی کیوتم نشون داد بعد آهنگ خوندنش تموم شد یهو تهیونگ اومد دستمو گرفت برد تو اتاق تمرین من:کجا میبریم نه☹
۱۹.۳k
۰۸ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.