.سوره مبارکه آل عمران آیه 144.
.سوره مبارکه آل عمران آیه 144.
وما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم ومن ینقلب علی عقبیه فلن یضر الله شیئا وسیجزی الله الشاکرین
محمد (ص) فقط فرستاده خداست؛ و پیش از او، فرستادگان دیگری نیز بودند؛ آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب برمیگردید؟ و هر کس به عقب (جهالت چه مدرن چه جهل (تحجری) نه فقط جهل نما که همانا صورت هر جهل نما با جهل نما واقعی یکی نیست پس تفاوت است بین دوصورت تاریکی یکی درروز پدیدار است و دیگری روز درروال تکلیف به آن وابسته می باشد پس درکل جمع شاخص ترتیب سه تاریکی و دوصورت تاریکی دارد یکی فقط صورتش تاریک است یکی صورتش تاریک هست اما تاریکی فقط به صورتش نیست و یکی هم صورتش نورانی است اما از تاریکی تاریک تر درمحتوا می باشد و آنکه فقط صورتش تاریک است چون عقل معرفت است و عقل معرفت تفاوت با عملکردی دارد همانا صورتش نشان سر او نیست همانا یکی تاریکی صورت است که چون عقل معرفت هم نیست صورتش نشان سر او است یکی همانا که جهالت مدرن یا خورشیدی که حاکمیت از عقل معرفت ندارد این روشن نمایی است که از هر تاریکی بدتر می باشد و تاریکی اول ماده ی تاریکی و فقط از ظاهر است و تاریکی دوم ابر است نه ماده ی تاریکی که ستم و سایه برخورشید آورد می باشد که تاریکی آن هم از صورت هم از محتواست دیگری خورشیدی که محتوایش از هر تاریکی خطرناک تر می باشد) باز گردد، هرگز به خدا ضرری نمیزند؛ و خداوند بزودی شاکران را پاداش خواهد داد.
تازه دانسته شود که بی نهایت دل (جزء به ملاک آنهم برای تخلف نشدن به غیر به جا بودنی که به خودش هم تخلف نباشد پشتوانه ی ملاک داشته) باشد و دل معمول نباشد همانا دل نسبت به دل هم تخلف می باشد و بی جا است اگر معمول باشد به جا هست اما اگر پشتوانه اش درروال تکلیف نباشد به حتم به خودش تخلف نیست اما درکل متخلف می باشد اینجاست که به جا اما متخلف شده می آید می باشد.
تازه محتواگرایی از قضاوت اهل عین این است که همانا دل داشتن عامل رفتن به سوی چیزی می شود و محال است دل داشتن به چیزی عامل خواستن نشود دلیلش آن است با قضاوت عینشان تعقل کنند یا با طریقه جان حس بیشتر قضاوت می کنند همین است که نمی توانند بفهمند درخواستن همانا با دل به خواستنی داشتن یا دل همان خواستن به سوی چیزی است نیست بلکه خواستن درفطرتی که انسان به آن مربوط است بدون هیچ گونه از هر قضاوتی که ازعین گرفته شده باشد دل جزء مسائل کلی و جزئی عینی و نگرشی نداشت و خواستنی داشت که ما به آن مربوط می شویم و می یابیم پس برای یافتن حقیقت از خشک و بی طرف دلی برای تشخیص خشک صحیح از غلط بتوان داشت این است که دل بخشی از خواستن میشود نه همه ی آن پس خواستن اگر گرفته شده از آدمی نباشد بلکه آدمی به آن باشد که درعین آنهم از آدمی باشد (اما درحالی که عین کیف را نمی تواند قضاوت کند همان عین را هم کیف قضاوت شود)حتی به طوری که همان(درکیف)ازیافتنی بودن(کیفی نه عینی)برای انسان باشد همانا اینکه بتوان خواستن به همه ی دل به مسئله ای داشتن نباشد بلکه حتی دل بخشی که معمولا درملاک بی اهمیت باشد کاملا صحیح بوده پس همین است که الزام می شود که درروال تکلیف گستردگی خواستن رافهمید که ازدل داشتن نیست می باشد.
تازه اینکه دانسته شود از سفر کردن فهمید رفاه چیست یا از گستردگی طی عینی حقیقت بزرگی عینی را (درعین) یافت (یافتن درعین درروال تکلیف ضعیف است اما از تخلف یا از معنایی حقیقت نیاشد درعین میتواند بسیار باشد) همین هم از قضاوت عینی باشد (اگر پشتوانه ی ملاک داشت اهل نظر می شد)وگرنه رفاه درکیف فقط برای ناچاری ها است هرچند اشکالی نیست درعین (تمثیلا) خدای سرمایه بود اما به شرطی که همبه خودش روال تکلیف آن را داشته که درباورش باز با پول زیاد اهمیت نچندان به پول دارد که هم قبل از پول و دل به پول همانا دل به دل (معمول) برایش مهم تر می باشد که حتی هم درکلی درروال تکلیف پشتوانه ی ملاک داشته باشد تا این رفاه زیاد داشتنش از اهل نظر بودن آن باشد همانا کاملا از اینکه درروال تکلیف بوده که همین کاملا راه صحیحی می باشد.
همچون پیامبر خاتم (ص)...
تازه اینکه ملاک درعین هم هست اما درعین یک بازه دربین تکثرها می باشد اما آنچه از ملاک درنظر گرفته می شود بین تکثرات چه تکثری از تکثری چه محتوایی از تکثری بودنش نیست دروال تکلیف برای ملاک نیست می باشد و اهمیت نداشتن یعنی هست اما بحث زمان کردن به مسئله ای که مربوط به ملاک است کفر که هیچ بلکه کفر سلیم می باشد همین است که از کیف برایشلن بگویم جای عین بگذار همان کیف را از قضاوت عین گذاشته دارند درحالی که بله اکثر قوانین و مسائل باید از نو آغاز شوند اما اهل نظر با اینکه درروال تکلیف کلی جمع همانا دروال تکلیف کل را دارند بدون که در درروال تکلیف کل
وما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم ومن ینقلب علی عقبیه فلن یضر الله شیئا وسیجزی الله الشاکرین
محمد (ص) فقط فرستاده خداست؛ و پیش از او، فرستادگان دیگری نیز بودند؛ آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب برمیگردید؟ و هر کس به عقب (جهالت چه مدرن چه جهل (تحجری) نه فقط جهل نما که همانا صورت هر جهل نما با جهل نما واقعی یکی نیست پس تفاوت است بین دوصورت تاریکی یکی درروز پدیدار است و دیگری روز درروال تکلیف به آن وابسته می باشد پس درکل جمع شاخص ترتیب سه تاریکی و دوصورت تاریکی دارد یکی فقط صورتش تاریک است یکی صورتش تاریک هست اما تاریکی فقط به صورتش نیست و یکی هم صورتش نورانی است اما از تاریکی تاریک تر درمحتوا می باشد و آنکه فقط صورتش تاریک است چون عقل معرفت است و عقل معرفت تفاوت با عملکردی دارد همانا صورتش نشان سر او نیست همانا یکی تاریکی صورت است که چون عقل معرفت هم نیست صورتش نشان سر او است یکی همانا که جهالت مدرن یا خورشیدی که حاکمیت از عقل معرفت ندارد این روشن نمایی است که از هر تاریکی بدتر می باشد و تاریکی اول ماده ی تاریکی و فقط از ظاهر است و تاریکی دوم ابر است نه ماده ی تاریکی که ستم و سایه برخورشید آورد می باشد که تاریکی آن هم از صورت هم از محتواست دیگری خورشیدی که محتوایش از هر تاریکی خطرناک تر می باشد) باز گردد، هرگز به خدا ضرری نمیزند؛ و خداوند بزودی شاکران را پاداش خواهد داد.
تازه دانسته شود که بی نهایت دل (جزء به ملاک آنهم برای تخلف نشدن به غیر به جا بودنی که به خودش هم تخلف نباشد پشتوانه ی ملاک داشته) باشد و دل معمول نباشد همانا دل نسبت به دل هم تخلف می باشد و بی جا است اگر معمول باشد به جا هست اما اگر پشتوانه اش درروال تکلیف نباشد به حتم به خودش تخلف نیست اما درکل متخلف می باشد اینجاست که به جا اما متخلف شده می آید می باشد.
تازه محتواگرایی از قضاوت اهل عین این است که همانا دل داشتن عامل رفتن به سوی چیزی می شود و محال است دل داشتن به چیزی عامل خواستن نشود دلیلش آن است با قضاوت عینشان تعقل کنند یا با طریقه جان حس بیشتر قضاوت می کنند همین است که نمی توانند بفهمند درخواستن همانا با دل به خواستنی داشتن یا دل همان خواستن به سوی چیزی است نیست بلکه خواستن درفطرتی که انسان به آن مربوط است بدون هیچ گونه از هر قضاوتی که ازعین گرفته شده باشد دل جزء مسائل کلی و جزئی عینی و نگرشی نداشت و خواستنی داشت که ما به آن مربوط می شویم و می یابیم پس برای یافتن حقیقت از خشک و بی طرف دلی برای تشخیص خشک صحیح از غلط بتوان داشت این است که دل بخشی از خواستن میشود نه همه ی آن پس خواستن اگر گرفته شده از آدمی نباشد بلکه آدمی به آن باشد که درعین آنهم از آدمی باشد (اما درحالی که عین کیف را نمی تواند قضاوت کند همان عین را هم کیف قضاوت شود)حتی به طوری که همان(درکیف)ازیافتنی بودن(کیفی نه عینی)برای انسان باشد همانا اینکه بتوان خواستن به همه ی دل به مسئله ای داشتن نباشد بلکه حتی دل بخشی که معمولا درملاک بی اهمیت باشد کاملا صحیح بوده پس همین است که الزام می شود که درروال تکلیف گستردگی خواستن رافهمید که ازدل داشتن نیست می باشد.
تازه اینکه دانسته شود از سفر کردن فهمید رفاه چیست یا از گستردگی طی عینی حقیقت بزرگی عینی را (درعین) یافت (یافتن درعین درروال تکلیف ضعیف است اما از تخلف یا از معنایی حقیقت نیاشد درعین میتواند بسیار باشد) همین هم از قضاوت عینی باشد (اگر پشتوانه ی ملاک داشت اهل نظر می شد)وگرنه رفاه درکیف فقط برای ناچاری ها است هرچند اشکالی نیست درعین (تمثیلا) خدای سرمایه بود اما به شرطی که همبه خودش روال تکلیف آن را داشته که درباورش باز با پول زیاد اهمیت نچندان به پول دارد که هم قبل از پول و دل به پول همانا دل به دل (معمول) برایش مهم تر می باشد که حتی هم درکلی درروال تکلیف پشتوانه ی ملاک داشته باشد تا این رفاه زیاد داشتنش از اهل نظر بودن آن باشد همانا کاملا از اینکه درروال تکلیف بوده که همین کاملا راه صحیحی می باشد.
همچون پیامبر خاتم (ص)...
تازه اینکه ملاک درعین هم هست اما درعین یک بازه دربین تکثرها می باشد اما آنچه از ملاک درنظر گرفته می شود بین تکثرات چه تکثری از تکثری چه محتوایی از تکثری بودنش نیست دروال تکلیف برای ملاک نیست می باشد و اهمیت نداشتن یعنی هست اما بحث زمان کردن به مسئله ای که مربوط به ملاک است کفر که هیچ بلکه کفر سلیم می باشد همین است که از کیف برایشلن بگویم جای عین بگذار همان کیف را از قضاوت عین گذاشته دارند درحالی که بله اکثر قوانین و مسائل باید از نو آغاز شوند اما اهل نظر با اینکه درروال تکلیف کلی جمع همانا دروال تکلیف کل را دارند بدون که در درروال تکلیف کل
۲۰۸.۰k
۲۱ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.