عاشقانه
پیش چشمم ڪفش هایش را به پایش ڪرد و رفت
قلب را از سینه ام گویا جدایش ڪرد و رفت
من مسلمان بودم و سجاده اے معشوقه ام
عابدے را منڪر دین و خدایش ڪرد و رفت
زندگے را زندگے ڪردم ڪنارش هر قدم
خاطرات ڪوچه گردے را فنایش ڪرد و رفت
ردے از من در ته فنجان او پیدا نبود
تا ڪه فال دیگرے او را صدایش ڪرد و رفت
ڪودڪانه عاشقش بودم ولے از بخت بد
ڪودڪے را در شلوغے ها رهایش ڪرد و رفت
با من از تڪرار رویاهاے فردا مے نوشت
بے وفایے را شبے سنگ بنایش ڪرد و رفت
پیش چشمم ڪفش هایش را به پایش ڪرد و رفت
قلب را از سینه ام گویا جدایش ڪرد و رفت
من مسلمان بودم و سجاده اے معشوقه ام
عابدے را منڪر دین و خدایش ڪرد و رفت
زندگے را زندگے ڪردم ڪنارش هر قدم
خاطرات ڪوچه گردے را فنایش ڪرد و رفت
ردے از من در ته فنجان او پیدا نبود
تا ڪه فال دیگرے او را صدایش ڪرد و رفت
ڪودڪانه عاشقش بودم ولے از بخت بد
ڪودڪے را در شلوغے ها رهایش ڪرد و رفت
با من از تڪرار رویاهاے فردا مے نوشت
بے وفایے را شبے سنگ بنایش ڪرد و رفت
۸.۴k
۰۱ مرداد ۱۴۰۱