چندپارتی
چندپارتی
خيانت
پارت دو
تهیونگ:پاشو ديگه این نمیتونه چیزیو عوض کن(لکنتوار،با ترس)
تهیونگ:پاشو دیگه تو که میدونی از این جور شوخی ها متنفرم پس بلند شو....
منتظر بود با اینکه میدونست قرار نیست دوباره........دوباره اون تله های که با هربار نگاه کردنش غرقش میشد رو ببینه.
ولی نمیتونست قبول کنه درسته مینسو اشتباهی رو انجام داده بود که برای هردو حکم مرگ رو داشت ولی چطور!چطور دلش اومده بود؟
لعنت لعنت چندباری به دنیا نفرین شدهش لعنت فرستاد و دستای خونیش رو مشت کرد و ضربهی پیهم به شقيقههاش زد و با صدای بلند جیغی از رو درد سرداد،درد قلبش مانع نفسکشیدن میشد چون هربار با هربار نفس گرفتن قلبش برای دخترکش تیر میکشید.
تهیونگ:نباید پایانش این باشه!نه نه....
تهیونگ به قلب مهربونش معروف بود،اون میتونست راحت آدمارو ببخشه حتی با اینکه اشتباه بود ولی اون حتی میتونست به آدما بعد از اشتباهشون باور کنه الانم فقط میخواست مینسو بیدار بشه تا به تهیونگ شانس بخشیدنش رو بده.
تهیونگ:تو قول داده بودی....
جملهش رو با ناراحتی به زبون آورد و چشماش رو بست از اولین دیدارشون تا آخرین لحظهی که کنار هم بودن خاطراتش رو مرور کرد.
اونا همو جلو در پارک ملاقاتشون کرده بودند تهیونگ اون زمان افسرده بود چون مامانش رو براثر سرطان از دست داده بود و باباش یه معتاد پیش نبود که گاهی فقط برای گرفتن پول از اونا به خونه برمیگشت.
اون روزی که مینسو رو دیده بود تو اوج ناامیدی بود افسردگی هر روز بیشتر از روز قبل بهش فشار میآورد درست جلو در زمانیکه هردو از کنار هم میگذشتن شونههاشون بهم میخوره و فنجون قهوهای که دست مینسو بود میپاشه روی لباس تهیونگ ولی چیزی که جلبترش کرده بود این بود که مینسو با شال گردنش خواسته بود لباس تهیونگ رو تمیز کنه.
اون دیدار امیدی دوبارهای برای تهیونگ شده بود و فکر میکرد الان هم آدمای تو دنیا وجود داره که برای کاری که انجام داده اند معذرت بخواد و اشتباه که انجام دادن رو قبول کنن.
تهیونگ درست همون روز تو اولین آشناییشون ازش خواسته بود تا باهاش به کافه که همون نزدیکی بود بره اگه واضحتر بگیم تهیونگ ازش خواسته بود تا باهاش قرار بزاره.
شروع رابطه اونها با یه فنجون قهوه بود ولی پایانش با خون دخترکش.
غلط املایی بود معذرت 🤍💜
نظرتون؟؟
#درخواستی
#چندپارتی
#فیک
خيانت
پارت دو
تهیونگ:پاشو ديگه این نمیتونه چیزیو عوض کن(لکنتوار،با ترس)
تهیونگ:پاشو دیگه تو که میدونی از این جور شوخی ها متنفرم پس بلند شو....
منتظر بود با اینکه میدونست قرار نیست دوباره........دوباره اون تله های که با هربار نگاه کردنش غرقش میشد رو ببینه.
ولی نمیتونست قبول کنه درسته مینسو اشتباهی رو انجام داده بود که برای هردو حکم مرگ رو داشت ولی چطور!چطور دلش اومده بود؟
لعنت لعنت چندباری به دنیا نفرین شدهش لعنت فرستاد و دستای خونیش رو مشت کرد و ضربهی پیهم به شقيقههاش زد و با صدای بلند جیغی از رو درد سرداد،درد قلبش مانع نفسکشیدن میشد چون هربار با هربار نفس گرفتن قلبش برای دخترکش تیر میکشید.
تهیونگ:نباید پایانش این باشه!نه نه....
تهیونگ به قلب مهربونش معروف بود،اون میتونست راحت آدمارو ببخشه حتی با اینکه اشتباه بود ولی اون حتی میتونست به آدما بعد از اشتباهشون باور کنه الانم فقط میخواست مینسو بیدار بشه تا به تهیونگ شانس بخشیدنش رو بده.
تهیونگ:تو قول داده بودی....
جملهش رو با ناراحتی به زبون آورد و چشماش رو بست از اولین دیدارشون تا آخرین لحظهی که کنار هم بودن خاطراتش رو مرور کرد.
اونا همو جلو در پارک ملاقاتشون کرده بودند تهیونگ اون زمان افسرده بود چون مامانش رو براثر سرطان از دست داده بود و باباش یه معتاد پیش نبود که گاهی فقط برای گرفتن پول از اونا به خونه برمیگشت.
اون روزی که مینسو رو دیده بود تو اوج ناامیدی بود افسردگی هر روز بیشتر از روز قبل بهش فشار میآورد درست جلو در زمانیکه هردو از کنار هم میگذشتن شونههاشون بهم میخوره و فنجون قهوهای که دست مینسو بود میپاشه روی لباس تهیونگ ولی چیزی که جلبترش کرده بود این بود که مینسو با شال گردنش خواسته بود لباس تهیونگ رو تمیز کنه.
اون دیدار امیدی دوبارهای برای تهیونگ شده بود و فکر میکرد الان هم آدمای تو دنیا وجود داره که برای کاری که انجام داده اند معذرت بخواد و اشتباه که انجام دادن رو قبول کنن.
تهیونگ درست همون روز تو اولین آشناییشون ازش خواسته بود تا باهاش به کافه که همون نزدیکی بود بره اگه واضحتر بگیم تهیونگ ازش خواسته بود تا باهاش قرار بزاره.
شروع رابطه اونها با یه فنجون قهوه بود ولی پایانش با خون دخترکش.
غلط املایی بود معذرت 🤍💜
نظرتون؟؟
#درخواستی
#چندپارتی
#فیک
۲.۴k
۲۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.