زندگی احساسی من

#زندگی_احساسی_من
#part_9
دامیان:[ شما ها همو دوست دارید][لعنتی چرا باید بهش فکر کنم اه (داره به آنیا فکر میکنه)]

پرش زمانی به فردا صبح

بکی: اهههههه یا خدا این چه قیافه ایه

دامیان:[نمیتونم بگم به خاطر اینکه به انیا فکر کرده بودم بگم] تو چه کار داری خوابم نبرد

بکی: باشه بابا انیاجونم بیدار شو

انیا: انیا بیداره بکی به خاطر سر صداتون [به انیا فکر میکرده]

بکی:[شبیه گوجه شده ببینم نکنه به خاطر دامیانه باید باهاش حرف بزنم]

انیا و بکی باهم جوری به دامیان نگاه کردن که یعنی برو بیرون و دامیان هم که فهمید رفت

انیا: بکی چی میخوای بگی

بکی: از دامیان خوشت میاد

انیا سرخ میشه بعد داد میزنه

انیا: برو بابا من از پسر دوم خوشم نمیاد اصلا من میرم دستشویی

درواقع انیا دروغ گفت فقط میخواست از اونجا در بره

انیا میره یک قسمت از جنگل که از همه جا قشنگ تره ولی نمی دونست که دامیان هم اونجاست و بین گل ها پنهان شده درواقع دراز کشیده

انیا: وای وای خدا اخه چرا بکی همش میگه من اونو دوست دارم یعنی واقعا پسر دوم رو دوست دارم من هم فقط قسط دارم باهاش دوست باشم از اینکه همش سرم داد میزنه ناراحتم مگه چیکارش کردم

دامیان:......

یاع یاع بلخره پارت جدید میدونم تنبلی زیاد کردم خب امید وارم خوشتون بیاد سایونارا

#انیا #بکی #دامیان #یور #یوری #لوید #ملیندا #داناوان #دمتریوس #امیل #ایون #خانواده_جاسوس #spy_x_family