پدر

پدر؛
سوزن بان بود
مادر؛
با قطار برای همیشه ما را ترک کرده بود
و من؛
عاشقی بودم
که قول آمدن معشوقه ام را
از ریل های راه آهن گرفته بودم
قطار؛
برای زندگی ما
تصمیم های جدی را می گرفت.

#خوشخو
دیدگاه ها (۱)

‌اگر بجای دماغ فیل..از طبقه هشتم جهنم افتاده بودمآنوقت بجای ...

تا زمان هست بِمــانید شماها باهمما که از یار ، فقط خاطره‌ی ب...

هر جا هوا مطابق میلت نشد،برو..فرق تو با درخت ,همین پای رفتن ...

خرس ها عقلشون میرسه ...زمستون که میشه ,میرن میخوابن تا هوا گ...

مَن آدم دیر رسیدن بودم :)آدم دوست داشتن های دست دومآدمی بودم...

تو که نیستی عقربه‌های ساعت دو سوزن کندند که بیهوشی تزریق می ...

کفن را از روی چهره فرزند شه یدش بر میدارد، به چهره نورانی اش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط