مافیای من. پارت ۲
#مافیای _من
پارت²
یونگی:
برید اونو بگیریدش(با حالت عصبی
ویو ا.ت
وقتی اون مرد که انگار رئیس خلافکار ها بود منو دید عربده کشید و گفت برید بیاریدش
تا این رو گفت قلبم به تپش افتاد و از ترس تند تند میزد خیلی ترسیده بودم که دو تا از اون کله گنده هایی که پیشش بودن اومدن سمتم که خواستم فرار کنم اما بدنم بی جون شده بود و نتونستم کاری بکنم
اومدن منو بلند کردن و پرتم کردن توی یکی از ون ها رئیس شون هم با من توی یک ون نشست
یونگی:اسمت ؟
ا.ت:چی
یونگی:اسمت چیه؟(با داد
ا.ت:م...ن ا..ا.ت هستم(با بغض و لکنت
یونگی:اووم
ا.ت:میشه بگید منو کجا می برید ترو خدا منو ول کنید
یونگی :نوچ نمیشع وقتی داشتی ما رو دید میزدی باید به فکر اینجاهاش هم می بودی
زنیکه(با عربده و عصبی
حالا بگو ببینم تو رو کی فرستاده؟هااان
ا.ت:بخدا من با کسی نیستم بزارید برم لطفا
راوی:یونگی با اینکه بند خفنی توی سئول داشت و خلاف های زیادی میکرد و قاتل حرفه ای بود ولی با زن ها و دختر ها و بچه ها کاری نداشت ا.ت رو گرفت چون فکر میکرد جاسوس هست و برای رغیبش کار میکند
یونگی:تصمیم گرفته بودم کاریت نداشته باشم ولی انگار زبون ادم حالیت نیس
ویو ا.ت
تا این رو گفت دلم ریخت و دلشوره گرفتم خیلی ترسیده بودم و همش میلرزیدم
ادامه دارد...
پارت²
یونگی:
برید اونو بگیریدش(با حالت عصبی
ویو ا.ت
وقتی اون مرد که انگار رئیس خلافکار ها بود منو دید عربده کشید و گفت برید بیاریدش
تا این رو گفت قلبم به تپش افتاد و از ترس تند تند میزد خیلی ترسیده بودم که دو تا از اون کله گنده هایی که پیشش بودن اومدن سمتم که خواستم فرار کنم اما بدنم بی جون شده بود و نتونستم کاری بکنم
اومدن منو بلند کردن و پرتم کردن توی یکی از ون ها رئیس شون هم با من توی یک ون نشست
یونگی:اسمت ؟
ا.ت:چی
یونگی:اسمت چیه؟(با داد
ا.ت:م...ن ا..ا.ت هستم(با بغض و لکنت
یونگی:اووم
ا.ت:میشه بگید منو کجا می برید ترو خدا منو ول کنید
یونگی :نوچ نمیشع وقتی داشتی ما رو دید میزدی باید به فکر اینجاهاش هم می بودی
زنیکه(با عربده و عصبی
حالا بگو ببینم تو رو کی فرستاده؟هااان
ا.ت:بخدا من با کسی نیستم بزارید برم لطفا
راوی:یونگی با اینکه بند خفنی توی سئول داشت و خلاف های زیادی میکرد و قاتل حرفه ای بود ولی با زن ها و دختر ها و بچه ها کاری نداشت ا.ت رو گرفت چون فکر میکرد جاسوس هست و برای رغیبش کار میکند
یونگی:تصمیم گرفته بودم کاریت نداشته باشم ولی انگار زبون ادم حالیت نیس
ویو ا.ت
تا این رو گفت دلم ریخت و دلشوره گرفتم خیلی ترسیده بودم و همش میلرزیدم
ادامه دارد...
۳.۳k
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.