دستپاچه نگاهم می کرد،،،،،،،،،،،،،
دستپاچه نگاهم میکرد،،،،،،،،،،،،،
انگار نمیتوانست حقیقت را بگوید
تنها یک جمله را تکرار می کرد "قرار ما این نبود
انگار که تمام باورش را باخته است
انگار نمیخواهد بپذیرد
در این دنیا قرارهای زیادی
تنها روی زبان آمده
و به دست فراموشی سپرده شده
هرچند هیچکس این را نمیداند
تا روزی که باورهایش را
قرارهایش را
رو به روی چشمانش قربانی کنند!
در آغوشش کشیدم
و آرام در گوشش گفتم :
از امروز
قرارهایت را با خودت بگذار
و به خودت وفادار بمان
انگار نمیتوانست حقیقت را بگوید
تنها یک جمله را تکرار می کرد "قرار ما این نبود
انگار که تمام باورش را باخته است
انگار نمیخواهد بپذیرد
در این دنیا قرارهای زیادی
تنها روی زبان آمده
و به دست فراموشی سپرده شده
هرچند هیچکس این را نمیداند
تا روزی که باورهایش را
قرارهایش را
رو به روی چشمانش قربانی کنند!
در آغوشش کشیدم
و آرام در گوشش گفتم :
از امروز
قرارهایت را با خودت بگذار
و به خودت وفادار بمان
۳.۲k
۱۰ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.