!SPIT IN MY FACE

خب..رسیدیم به پـایـان داستان
تو قلبم رو شکستی و تو صورتم تـف کردی!
و حالا چی باقی ماند؟
یک قلب شکسته و نابود شده،دفن احساسات.
چشـمآن خنثی و منظوری از نفرت.
بدون هیـچ عذاب‌وجدانی و خودخوری‌ای!
تو قلبم رو شکستی و گفتی چیزی نیست
تـف کن تو صورتم،عشـق‌من! این منو دیوونه می‌کنه
قرار نیست چیزی تغییر کنه
تقصیر تو نیست،به هرحال من توی اون حـآل***
ーーーーーーーーーーーー
دیگه واسم اهمیتی نداره
دیگه کافیه
و البته که ازت ممنونـم!
عشـق‌من،تـف کن تو صورتم.این منو آزار نمیده
و البته که دوسـت دارم!
عشـق‌من،تـف کن تو صورتم.این منو عوض نمی‌کنه
تقصیر تو نیست. کبوتـر کوچک من!
به اندازه‌ی کافی عشـق دریافت کردی؟
درسـت به‌نظر نمیـآد..ولی دیگه برام اهمیتی نداره،برای من نداره!
خودتو وقف بده...رهـآش کن دیگه آزاده..
من خون‌ریزی می‌کنم.اون خون ریختـه و فوران،برای تو اهمیتی نداره!
ーーーーーーーーーーーー
«به اون نوشیـدنی دست نزن!»
از اتـآق اومدم بیرون،یک لحـظه و یک ثـانیه تصمیم ٖٖ
ولی سـآلها انـتظار!
..
«نمیدونم چرا ولی می‌خـوام مدام این کلمه رو تکرار و ثبت کنم؛
تو مال منی،تو مال منی،تو مال منی،تو مال منی..»
گریه نکن عزیزم.دیگه تموم شد
بـخوآب!
______________________________________________________．
．Ｔｈｅ　Ｅｎｄ